eitaa logo
کانال روضه دفتری ایتا وتلگرام
4.9هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.6هزار ویدیو
333 فایل
بروزترین کانال روضه دفتری👇 ایتا وتلگرام ••✾•🌿🌺🌿•✾•• @rozeh_daftari1 ارتباط با مدیران کانال👈 @msoghandi@y_a_m_h 👈
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍ در تفسیر سوره مومنون یزیدبن قعنب : 🔶 در مکانی روبروی خانه‌ی کعبه، در جمع هاشمیان و قبیله‌ی عبدالعزی نشسته بودند که فاطمه بنت اسد، مادر امیرمؤمنان، علی وارد [مسجدالحرام] شد. 🔶 آن روز، روزی بود که نه ماه دوران بارداری ایشان تکمیل شده بود و مقابل خانه‌ی خدا ایستاده بود. ... 🔶 دیدیم که شکافی در پشت خانه‌ی کعبه ایجاد شد و فاطمه از آن شکاف وارد خانه‌ی کعبه شد و از دید ما پنهان گشت. 🔶 سپس دوباره به اذن خداوند یکتا، دیوار به حالت اوّل خود بازگشت و شکاف از بین رفت. پس از آن هرچه سعی کردیم در را بازکنیم تا یکی از زنان به کمک او برود موفّق نشدیم. دراین‌هنگام بود که دانستیم این یک امر الهی است. 🔶 فاطمه سه روز در خانه‌ی کعبه ماند، پس از سه روز مجدّدا همان شکاف باز شد و فاطمه درحالی‌که علی را در آغوش داشت از داخل خانه بیرون آمد ... ابوطالب با دیدن او خشنود گشت. 🔶 علی به او فرمود: «سلام و رحمت و برکات خداوند بر تو باد ای پدر»! 🔶 سپس رسول خدا وارد [مسجدالحرام] شد در این هنگام علی به روی او لبخندی زد و فرمود: درود و رحمت خداوند بر تو باد ای پیامبر خدا 🔶 سپس به اذن خداوند دوباره به سخن درآمد و این آیات را تلاوت کرد توجه:(این اتفاق ؛ سالها قبل از نزول قرآن بوده است): بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، قَدْ أَفْلَحَ المُؤْمِنُونَ، الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ. پیامبر فرمود: «مؤمنان به‌واسطه‌ی تو رستگار خواهند شد». 🔶 و تمام آیات را تا آنجا که می‌فرماید: أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ، الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیها خالِدُونَ قرائت نمود. 🔶 سپس فرمود: «به خدا سوگند! امیر آن‌ها تویی؛ علم خود را در خدمت آن‌ها قرار می دهی و آنان از علم تو بهره می‌گیرند. به خدا سوگند! تو راهنمای آنهایی و آن‌ها به‌واسطه‌ی توست که راه خود را می یابند». ✅ در سوره مبارکه مریم هم چنین کرامتی (تکلم به اذن خدا بعد از به دنیا آمدن) برای عیسی بن مریم هم ذکر شده است. 📚 تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۰، ص۱۴ 📚بحارالأنوار، ج۳۵، ص۳۵ 📚 الأمالی للطوسی، ص۷۰۸ 📚 المناقب، ج۲، ص۱۷۴
علیها سلام 🌾🍂🌾🍂🌾🍂🌾🍂🌾 اي نور چشمان ترِ موسي بن جعفر هرگز نديدي غارت خلخال و معجر تو خواهر سلطاني و بس با كرامت هرجا گذر كردي ادا شد احترامت زينب مگر كه خواهر سلطان نبوده پس از چه رو حقش ادا اينسان نبوده اينجا كه مثل كوفه و شام بلا نيست در شهر قم ويرانه و طشت طلا نيست اينجا كسي بحث كنيزي را ندارد اينجا نگاهي قصد هيزي را ندارد اينجا شما را عالمانش هم غلامند از هر طرف بر تو درود و هم سلامند اينجا كسي دستش ندارد تازيانه غارت نگردد زيور آلات زنانه اينجا نداي غيرت ديني بلند است كِي پاسخِ ريش خضابي ، ريش خند است تو نهرِ حلق و ذبحِ حنجر را نديدي دستِ عدو ، موي برادر را نديدي تو پيكر با خاك يكسان ديدي آيا؟ جاي سُم مركب فراوان ديدي آيا؟ آيا دهاني پر سنان و تير ديدي يا كه امامي در غل و زنجير ديدي آري نديدي هر دم از بالاي محمل هجده سرِ بر نيزه را منزل به منزل تنها نصيب عمه شد درد اسيري اما پيامي داد با صبر و دليري تا پاي جان بايد ولايت را صَلا داد در هر زمان بايد نداي كربلا داد محمود ژولیده
علیها سلام 🥀🌿🥀🌿🥀🌿🥀🌿 اگر به دست خزان باغ بی بری بانو ولی به روی فلک سایه گستری بانو به سوی قم که قدم می نهی علم بردوش به شانه عرش خدا را می آوری بانو زشور عشق برادر به برکت قدمت نمک به سفره این شهر می بری بانو دیار قم شده صحرای حشر منتظر است به پا شود به قیام تو محشری بانو اگر رضاست حسینت تو زینبی و اگر رضاست ساقی کوثر تو کوثری بانو کسی که کفو تو باشد جهان ندیده و نیست مگر که زاده شود باز حیدری بانو اگرکه نایب زهرا شدی یقین داری به روی گردن ما حق مادری بانو چنین که برده قرار از تو شعله های فراق چنان سپند پریشان به مجمری بانو اگر چه سینه ات از غصه گشته مالا مال ولی دمیده به قم با تو کوکب اقبال در انتظار برادر زجاده های امید به دست هر مژه ات لاله های استقبال چه قدر پیر و شکسته شدی از این دوری که لحظه های فراق است هریکی صد سال گرفته زلف رضا را زمانه از دستت گره به زلف غمش خورده رشته آمال شبیه زینب کبری تویی تو سرتا پا حسین وجه علی وار و فاطمه تمثال ولی تفاوت شهر تا به شهر بسیار است که قم کجا و بیابان و زینب و گودال اگر تو در پی روی مه رضا هستی هلال زینب کبری به نی شد استهلال تمام شهر اگر که به پات افتادند فتاد پای حرم لشگری پی خلخال تن برادرتو غرق بین گل ها شد تن برادر او زیر نعل ها پا مال موسی علیمردانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
علیها سلام 🥀🌾🥀🌾🥀🌾🥀🌾 دیده بر راهم و با گریه کمی آرامم محتضر ،خسته ،از این بی کسی ایامم ازهمان کودکی ام روزی من هجران شد چهارده سال هم از وصل پدر ناکامم از تو یک نامه فقط مانده برایم چه کنم؟ شده تسکین به همین نامه کمی آلامم چقَدَر خوب شد اینجا سروکارم افتاد میهمانِ قم و این سلسلة خوش نامم چشم ناپاک نیفتاده سوی محمل من فکر آوارگی زینبو شهرِ شامم جز سلام ،  از همه یک بی ادبی نشنیدم سرِبازار ندادست کسی دشنامم داغها دیدم اگر بی کس و تنها نشدم دست بسته سرِهر کوچه تماشا نشدم عزتم را نشکستند خیالت راحت غیرتم را نشکستند خیالت راحت پَرِ خاکی ننشسته است روی چادر من حرمتم را نشکستند خیالت راحت مثلِ کوفه وسط خطبة من کف نزدند صحبتم را نشکستند خیالت راحت دست بر سینه مودب همه ره وا کردند شوکتم را نشکستند خیالت راحت با لگد باز نکردند درِ بیت النور خلوتم را نشکستند خیالت راحت قم کجا شام کجا غربت سادات کجا سرِ بر نیزه و دروازة ساعات کجا قاسم نعمتی
🌷 امیرالمومنین امام على (عليه السلام) : 👌 عمل اندك كه بر آن مداومت ورزى ، از عمل بسيار كه از آن خسته شوى اميدوار كننده تر است 📗 نهج البلاغه حکمت278
علیها سلام 🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ای سایه ی بالا سرِ خواهر برادر ای جانِ از جانِ خودم بهتر برادر خواهر همان احساس مادر بر برادر دارم برایت می شوم مادر برادر ای سوره چشمی بر منِ آیه بیانداز یعنی نگاهی هم به همسایه بیانداز یک بارِ دیگر بر سرم سایه بیانداز بر خواهرانش سایه دارد هر برادر چیزی به غیر از چشم تر دارم ندارم از گوشه ی زندان خبر دارم ندارم اصلاً نمی دانم پدر دارم ندارم دیدم کمالاتِ پدر را در برادر از جانب زُلفت صبایی می فرستی؟ با التماس من دعایی می فرستی؟ دارالشِفای من دوایی می فرستی؟ افتاده ام در گوشه ی بستر برادر! اینجامسیرِ کوچه هاخوب است خوب است وقتی نگاهِ مردها خوب است خوب است حالا که احوالِ رضا خوب است خوب است از بس فنا گردیده ام من در برادر در کوچه ها با حالِ بیمارم نبردند وقتی رسیدم، سمتِ بازارم نبردند این معجری را که سرم دارم نبردند اینجا چه شأنی دارد این معجر برادر ای کاش مرغی را کسی بی پَر نبیند جسمِ برادر را کسی بی سر نبیند هر کس ببیند کاش که خواهر نبیند افتاده روی تلِ خاکستر برادر نه تو جسارت دیده ای نه من جسارت نه تو اسارت دیده ای نه من اسارت نه تو به غارت رفته ای نه من به غارت پس ما دو تا قربانِ آن خواهر برادر با نیزه ای تا شاه را از حال بردند یک یک تماماً رو سوی اموال بردند هر آنچه را که بود در گودال بردند تسبیح، عبا، عمامه، انگشتر برادر علی اکبر لطیفیان
علیها سلام 🍂🔸🍂🔸🍂🔸🍂 بعد از پدر حالا نگارم را گرفتند از من تمام روزگارم را گرفتند از این جدایی جان من بر لب رسیده هستیِ من تاب و قرارم را گرفتند انگار قسمت نیست وصل ما دوباره در ساوه شوق بی شمارم را گرفتند اما خیالت تخت هر جایی رسیدم خویشان و نزدیکان کنارم را گرفتند حالم بد است اما خدا را شکر در قم با مهربانی حال زارم را گرفتند با احترام و عزت و شوکت کمی از این بار غم هایی که دارم را گرفتند حتی زمان پر زدن از این قبیله مردم همه دور مزارم را گرفتند در شام اما خواهری مضطر چنین گفت: یارب ببین دار و ندارم را گرفتند بالا و پایین رفتن از ناقه چه سخت است وقتی همه ایل و تبارم را گرفتند نیمی ز معجر سوخت...نیمی را کشیدند اصلا تمام اعتبارم را گرفتند در گوش من مانده صدای ذوالجناحش میگفت: با نیزه سوارم را گرفتند یک "یادگاری" بود... اما در خرابه "بنت الحسین" آن یادگارم را گرفتند محمد جواد شیرازی
علیها سلام 🌿🍁🌿🍁🌿🍁🌿🍁🌿 غریب شهر خراسان بیا برادر من ز دوری تو چکد خون،ز دیده ی تر من ببین که یار تو بی یار و یاور افتاده ببین که خواهر تو بین بستر افتاده به روی سینه ی خود نامه ی تو را دارم مدام زیر لبم ذکر یا رضا دارم بیا که با تو بگویم ز درد و غم هایم نمانده تاب و توانی به کل اعضایم میان راه شکستند حرمتم ای یار ولی به قم شده جبران غربتم ای یار خدا گواست ندیدم بدی ز مردم قم نچیده اند در این شهر،پشت در هیزم سخن ز کینه و بغض علی در اینجا نیست به دست مردم اینجا غلاف اصلا نیست به غیر گل به سر من کسی سری نزده کسی به پهلوی من،تخته ی دری نزده اگر چه داغ روی داغ دیده خواهر تو ولی به دست حرامی ندیده ام سر تو اگر چه سوخت دلم از هجوم درد و ستم نبرده اند مرا بین جمع نامحرم عزیز کرده ی ما که،اسیر سلسه نیست جواب گریه ی من نیش خند حرمله نیست مرا به شهر چه با احترام می بردند عقیله را وسط ازدحام می بردند محمود اسدی(شائق)
علیها سلام 🥀🍃🍂🥀🍃🍂🥀🍃🍂 گرچه از دوریِ برادرِ خود ذره ذره مریض‌تر می‌شد عوضش میهمانِ مردم قم لحظه لحظه عزیز تر می شد تا بیایی تبرکی ببرند همه درهای خانه‌ها وا بود در میان اهالی این شهر سرِ مهمانیِ تو دعوا بود خوب شد پرده‌هایِ محمل تو هر کجا رفته‌ای حجابت شد خوب شد با محارمت بودی زانویی خم شد و رکابت شد آب پاشیده‌اند و خاک مسیر ذره ای روی چادرت ننشست رد نشد ناقه‌ی تو از بازار محملِ چوبی‌ات سرت نشکست کوچه‌ها ازدحام داشت اما سرِ این شهر رو به پایین است می‌روی کوچه کوچه می‌گویی ضربِ شامی عجيب سنگین است میرسی و حواسِ مردم هست آب در دلت تکان نخورد از کنارِ خرابه رد نشوی یا نگاهت به خیزران نخورد دختری بود با شما یا نه؟ که اگر بود غصه‌ای کم داشت جایِ زنجیر و خار و نامحرم گِردِ خود چند چشمِ مَحرم داشت معجرت احترامِ خود دارد چه خیالی اگر برادر نیست رویِ سرهایشان طبق آمد ولی اینبار رویِ آن سر نیست آه بیماری و همه بیمار شهر قم شد مریضِ روضه‌ی تو حرف دختر شد و دلت لرزید شده وقت گریزِ روضه‌ی تو عمه اش گفت خوب شد خوابید چند شب بود تا سحر بیدار کمکم کن رباب جای زمین سر او را به دامنت بگذار آمد از بین بازوان سر را تا که بردارد عمه‌اش ای داد یک طرف دخترک سرش خم شد یک طرف سر به روی خاک افتاد حسن لطفی