#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
#مهدی_مقیمی
حمدُ لله که مائیم گرفتار رضا
عاشق صحن گهر شادِ گهربارِ رضا
آرزو داشتم از کودکی ام تا حالا
که پناهنده شوم بلکه به دربار رضا
زائرش زائر عرش است به نقل از معصوم
نظری کرده خداوند به زوار رضا
خود من با پسرم با پدرم با پدرش
نسل در نسل ، تمامیم بدهکار رضا
هر چه گفتیم بلافاصله مضمون جوشید
برکتی داده خداوند به اشعار رضا
عطر مخصوص حرم عطر بهشت است بهشت
دوست دارم بخرم عطر ز بازار رضا
تو کشاندی دل ما را وسط صحن غدیر
یا امیر ابن امیر ابن امیر ابن امیر
تو بگو دست به دامان که جز او بزنم
رو به در گاه که جز ضامن آهو بزنم
باز کردی گرهء کور مرا صد دفعه
شرم دارم به کسی غیر شما رو بزنم
آرزو داشتم از کودکی ام مثل پدر
جلوی پنجره فولاد تو زانو بزنم
من دو تا آرزو از مادر خود بردم ارث
ادب این است ، دَم از ارثیۀ او بزنم
اول از زائر تو کفش بگیرم تحویل
دوم اینکه حرمت با مژه جارو بزنم
بطلب تا شب جمعه دمِ ایوان شما
یاد ایوان نجف باشم و یاهو بزنم
بهترین نوع سفر سمت امامِ هشت است
عشق زوار بلیطیست که بی برگشت است
هوس رفتن حجِ فقرایی کردم
هوس پنجره فولاد و گدایی کردم
هوس اذن دخول از سوی بست طوسی
و خروج از طرف شیخ بهایی کردم
هوس خوردن آبِ یخِ سقاخانه
داخل کاسۀ برّاقِ طلایی کردم
عکسهای حرم از هر جهتی زیبا بود
هوس دیدنِ تصویر هوایی کردم
پیرمردی به حرم خواند دو خطی روضه
بعد روضه هوس خوردن چایی کردم
هر که پرسید ز من آدرس صحن عتیق
طرف قلب خودم راهنمایی کردم
آخر از بس که دلم را به تو آقا دادم
صحن های حرمت را به دلم جا دادم
تو که بر نوکر خود رحمت وافر داری
شک ندارم که مرا خوب به خاطر داری
نمی افتد ز قلم نام کسی با اینکه
بی حساب عاشق و دیوانه و زائر داری
حرمت امن ترین مأمنِ موجودات است
بی سبب نیست اگر این همه طائر داری
جلوی پنجره فولاد تو فهمیدم من
که فراوانیِ خواننده و ذاکر داری
بس که دارای مضامین وسیعی هستی
بی حد و حصر ، نویسنده و شاعر داری
به وفور از ادبیاتِ زمان دعبل
شعر تا حوزهء اشعار معاصر داری
عاشقان سجده به درگاه تو جایز گفتند
شعر دربارهء تو سعدی و حافظ گفتند
زائرانِ تو زیادند که هر جا صف بود
موقع بازرسی پشت سر ما صف بود
وقت بوسیدن درهای حرم صحن به صحن
دست بر سینه سوی گنبد آقا صف بود
انبیا هم همه بودند حرم ، پشتِ سرِ
خضر و نوحِ نبی و یوسف و عیسی صف بود
تا کمی آب بنوشند ز سقاخانه
تشنه هم بلکه نبودند ، وََ اما صف بود
دستمان مثل همیشه به ضریحش نرسید
بس که در دور و برِ مضجع مولا صف بود
بسته های متبرک به حرم را خادم
پخش می کرد و عجب بین گداها صف بود
نمک و پارچۀ سبز و نخود بود و نبات
هدیه بر گنبد و ایوان طلایش صلوات
نامش و جلوه اش و چهره اش انگار علیست
بهترین نام در این گنبد دوار علیست
نوهء علم و کمال و پدر جود و جواد
پسر فاطمه و حیدر کرار علیست
علمش از جعفر و خُلقش حَسن و خَلق حسین
صورتش فاطمه و سیرت و کردار علیست
چارده نور به سیمای رضا منعکس است
چارده نور که یک قسمت از آن چار علیست
جان عالم به فدای پدر شمس شموس
که قیامت که شود شاخص و معیار علیست
باید از شاه نجف شاه خراسان آید
هست سِرّی به خدا مخزن اسرار علیست
هشتمین نور امامت دهمین معصوم است
مهربان بودن او از نسبش معلوم است
به جهانی ندهم این دل طوفانی را
دل دیوانه که می دانم و می دانی را
شوم افسرده اَقلّاً دو سه ماهی یکبار
گر نبینم حرم شمس خراسانی را
نور باران شده طوری که نبینید شما
هیچ جای دگر این سبک چراغانی را
جاذبه دارد و این جاذبه اش سبک علیست
کرده دیوانۀ خود این همه ایرانی را
با نگاه کرمش در گذر از نیشابور
به طلا کرد بدل قیچیِ سلمانی را
دوست دارم شده یکبار حرم تا به حرم
من پیاده روم این جادهء طولانی را
نوکری در حرمت علتِ بالیدنِ من
قول دادی که بیایی تو سه جا دیدن من
#امام_رضا_علیه_السلام
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَاالْمُرْتَضَى
الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ
وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ
صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً
كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ
اینکه هر صحنی به روی شانه اش یک ساعت است
یعنی اینکه این حرم در جای جایش فرصت است
دست خالی آمدن سخت است از پیش رئوف
حاجت خود را گرفتن از تو خیلی راحت است
خادمت که هیچ در جمهوری صحن و سرات
باد هم جارو کشان هرشب به فکر خدمت است
صبح ها خورشید می آید به گودِ صحن، پس؛
درحقیقت ناله ی نقّاره زنگ رخصت است
بعد از آن درها که با حکمت به رویم بسته شد
هر دری وا می شود اینجا به رویم رحمت است
پخش گشته بارگاهت بین ایران، اینچنین؛
«گنبدت» در شهری و شهری برایت«تربت» است
یک ضریح و زائران یک گنبد و گلدسته ها
این حرم درعین وحدت نیز عین کثرت است
این حرم لبریز شفافیت است و در دلش؛
سنگ قبر عالمان آیینه های عبرت است
اینکه درهای حرم باز است روی هرکسی
جلوه ای از جلوه های عام رحمانیت است
من که هربار آمدم دور ضریحت جا نبود
شوکت سلطان به تعداد زیاد رعیت است
#مهدی_رحیمی_زمستان
#مربع_ترکیب
#امام_سجاد_علیه_السلام
داغی از دشت بلا شد به جگر مرهم تو
که تویی سِرِّ خدایی و خدا محرم تو
نام جانسوز حسین زمزمه ی هر دم تو
به خدا هست به جا تا به ابد پرچم تو
تا قیامت بخدا زنده و جاوید تویی
آنکه شد خونِ دل و یکسره بارید تویی
تو که هر لحظه به لب ذکر خدا داشته ای
کربلا دیدی و همواره ندا داشته ای
ناله ها می زدی سوز صدا داشته ای
یادگاری به دلت از شهدا داشته ای
این چنین بود که سهم دل تو گشت بلا
آن زمانی که بدیدی غم یک دشتْ بلا
چشمه ی مهر و مه و اختر و خورشید تویی
آن که زنده دل ما کرد به امید تویی
آن که هر زخم زبان یکسره بشنید تویی
آن که خورشید خدا بر سرِ نی دید تویی
خونِ دل گشتی و در ساغر و هر جام شدی
تو خودت کرب و بلا ، در همه ایام شدی
سال ها غصه و رنج و محنی کُشت تو را
یاد جانسوز شه بی کفنی کُشت تو را
خاطرات گل خونین بدنی کُشت تو را
چون نمود آن سَرِ بر نی سخنی کشت تو را
ذره ذره ز غم کرببلا جان دادی
تو خودت گوش بر آن قاری قرآن دادی
تو خودت در همه ایامِ اسارت بودی
شاهد بی کسی و جور و جسارت بودی
وقت بی حرمتی و لحظه ی غارت بودی
قافله رفت در آن کاخ و عمارت بودی
شام ویران شده و یک گل لاله دیدی
جان بدادی چو غم داغ سه ساله دیدی
دیدی آن چه به سرت آمده است ای جانان
ذره ذره شده ای آب به قلب سوزان
ما هم ای کاش به کوی تو بیاییم ای جان
تا که بر خاک بقیع تو شَویم اشکِ روان
خود که دانی به ولای تو اسیریم همه
کاش می شد به عزای تو بمیریم همه
#محمد_مبشری
#امام_سجاد_علیه_السلام
شرح حال دل من شرح غم و هجران است
شرح چشم تَرِمن شرحِ خودِ باران است
شرحه شرحه شده این دل که همه سوزان است
سال ها سوخته از هجرِ رُخِ یاران است
تیر اندوه به جان و دل من بنشسته
مثل آیینه دلم از غمشان بشکسته
ذکر یاران به لب از دوری شان می گیرم
ز جوانی ز فراق و غم آنان پیرم
من که عمری است که از زندگی خود سیرم
لحظه لحظه به خدا جان دهم و می میرم
سال ها منتظرت بوده دلم آهْ اجل
چه خوش این لحظه که تو آمدی از راهْ اجل
روزگاری است که از اوج عزا جان دادم
با مرور همه ی خاطره ها جان دادم
به خدا من به همان کرببلا جان دادم
بعد از آن کوفه و در شام بلا جان دادم
چون بهانه شده بر کشتن من زهر ستم
به خداوند قسم کُشته مرا نیزه ی غم
زهر گر چه به تنم کرده اثر حرفی نیست
حاصلم گر چه شده خونِ جگر حرفی نیست
بوده چون شامْ مرا روز اگر حرفی نیست
گر چه بر شام غمم نیست سحر حرفی نیست
لیک از خاطره ی شام فقط می سوزم
یاد آن سنگ سرِ بام فقط می سوزم
آن چنانم که به حالم دل باران گِرید
دیده ها یکسره چون ابر بهاران گِرید
آسمان با همه ذرات، دل و جان گِرید
همره من به غم کشته ی عطشان گِرید
لحظه ای اشک دو چشمم نشود خشکیده
این چنین گریه کنی هر دو جهان کِی دیده؟
قرن ها نوح ز اندوه و غمش گریه نمود
آدم از معصیت بیش و کمش گریه نمود
چشم یعقوب اگر دم به دمش گریه نمود
ماه یثرب به میان حرمش گریه نمود
اشک ها جمع شد و راهی چشمانم شد
آب بر آتش این سینه ی سوزانم شد
من که از خاطره های دل خود لبریزم
چون بهاران شدم از اشک و چنان پاییزم
اشک بر غربت مردان خدا می ریزم
می شد آن روز من از بستر خود برخیزم
رزم می کردم و با خصم چه می جنگیدم
خوب می شد که پر از خونْ تن خود می دیدم
حکم حق بود که من زنده بمانم ماندم
حکم حق بود که من نوحه بخوانم خواندم
خون دل را همه چون اشک برانم راندم
از دو چشمم همه عمر اشک عزا افشاندم
با دو چشمی که همه منظره ها را دیدم
غرق خون گشتن جمع شهدا را دیدم
دیده ام کرببلا را که پر از تیر شده
نعش یاران خدا را که پر از تیر شده
خیمه ی غرق بلا را که پر از تیر شده
جسم آن ماه وفا را که پر از تیر شده
آن علمدار حرم که حرمش علقمه شد
تا که افتاد زمین نذر غم فاطمه شد
من خودم دیده ام آن قافله ی زن ها را
من خودم دیده ام آن آتش دامن ها را
من خودم دیده ام آن غرق به خون تن ها را
من خودم دیده ام آن پستی دشمن ها را
من خودم دیده ام آن خیمه ی سوزان ای وای
من خودم دیده ام آن نعل ستوران ای وای
دیدم آن تیر سه شعبه که به حنجر خورده
دیدم آن سنگ پر از کینه که بر سر خورده
دیدم آن کعب نی و آن چه به خواهر خورده
دیدم آن نیزه و تیری که به پیکر خورده
دیدم آن فوج که بر گودی مقتل زده بود
هر که را حَربِه نَبود چوب به دست آمده بود
شاهد بی کسیِ آینه ی ذات شدم
شاهد بی کسی اهل عبادات شدم
شاهد بی کسی عمه ی سادات شدم
شاهد بی کسی اش بودم و خود مات شدم
یک زن بی کس و تنها چه قیامت می کرد
خطبه می خواند و تو گویی که امامت می کرد
شاهد خونِ دل و آن همه محنت بودم
شاهد بی کسی و غربت عترت بودم
شاهد شام غم و کوفه ی حیرت بودم
شاهد غربت ویرانه به ظلمت بودم
خواهرم نیمه شبی ماه شب ویران شد
قتلگاهش لب پر خونِ سری مهمان شد
این همه رنج و بلا دیدم و زنده ماندم
بر سر نیزه چه ها دیدم و زنده ماندم
بی کسی را همه جا دیدم و زنده ماندم
وای من کرببلا دیدم و زنده ماندم
یارب این لحظه دگر جان من از پیکر گیر
بارها جان به تو دادم تو دم آخر گیر
#محمد_مبشری
یادمان باشد اگر مجلس روضه برپاست
اقتدارِ عَلَمِ عشق به خونِ شهداست
#هفته_دفاع_مقدس
#قاسم_نعمتی
روضه شهادت امام سجاد (ع) - دریا به دیده ی تر من گریه می کند - حاج میثم مطیعی
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
چی میشه من بیام پایین پات دست به سینه بگذارم و بگم:
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
سلام من به بقیع و به چار قبر خرابش
+امشب شب شهادت پسرته حسین جان
دریا به دیده ی تر من گریه می کند
آتش ز سوز حنجر من گریه می کند
سنگی که می زنند به فرقم ز روی بام
بر زخم تازه ی سر من گریه می کند
+تو هر شهری وقتی یه بزرگی وارد میشه یه آقایی وارد میشه مردم شهر گل میریزند روی سرش میگن خوش آمدی؛وقتی کوفه رفت با کاروان زن ها و بی بی ها همه سنگ میزدند...وقتی رسید شهر شام هم هلهله میکنند هم دخترها رو کتک میزنند،شاید زبون حال آقامون این باشه:مردم کوفه و شام،به من علی بن الحسین سنگ بزنید ولی دیگه به سر بابای مظلوم من سنگ پرتاب نکنید...حسین...حسین...
از حلقه های سلسله خون می چکد چو اشک
زنجیر هم به پیکر من گریه می کند
+آخه مقاتل میگن وقتی امام باقر بدن نازنین باباش رو غسل میداد،راوی میگه بدن نازنین زین العابدین رو روی سنگ غسل گذاشت،پرده ای زدند که آقا زاده بابای نازنینش رو راحت غسل بده؛میگه یه وقت شروع کرد های های گریه کردن؛میگه روم نشد اونجا سوال کنم،زین العابدین رو دفن کرد،بعد از مدتی خدمتش رسیدم آقاجان وقتی پدر نازنینت رو غسل میدادی،گریه میکردی! میگه فرمود:وقتی بابام رو غسل میدادم اثر غل و زنجیر جامعه به گردن و پاها و ران مبارکش باقی بود،میخوام بگم یا باقرالعلوم! بابای مظلومت رو غسل دادی یه وقت شروع کردی گریه کردن،یه شبی هم وقتی مردم مدینه خوابیده بودند جد مظلومم امیرالمومنین عزیزدلش رو غسل میداد،به بچه هاش گفته بود آروم گریه کنید صدامونو کسی نشنوه یه وقت دیدند علی دست از غسل کشید،سر به دیوار گذاشت،علی جونم مگه نگفتی آروم گریه کنند...
+چرا بلند بلند گریه میکنی؟نمیدونستم بازوش...پهلوش...میگه یه وقت صدا زد یا حسن یا حسین یا زینب یا ام کلثوم! هَلُمّوا ! هَلُمّوا ! تَزَوَّدوا اُمّکُمبیاید از مادر توشه برگیرید! فَهَذَا الْفِرَاقُ وَ اللِّقَاءُ فِی الْجَنَّةِ بچه ها امشب شب خداحافظیه، دیدار دیگه به قیامت و بهشت، امیرالمومنین میفرمایند:حسنین خودشون رو به روی سینه ی مادر انداختند، همون سینه ای که،علی فرمود:اُشهِدالله اَنَّها قد حَنَّتزهرا چنان صیحه ای زد وَ مَدَّتْ یَدَیْهَا دست ها رو از کفن بیرون آوردوَ ضَمَّتْهُمَا إِلَى صَدْرِهَا مَلِیّاًحسنین را به سینه چسبانید،یه وقت منادی صدازد علی بچه ها رو بردار، ملائکه به گریه شدند؛گذشت، گذشت عصر عاشورا شد؛یه وقت نازدانه ی امام حسین آمد کربلا،سکینه خاتون خودش رو روی بدن پاره پاره انداخت...شروع کرد با پدر حرف زدن...یه وقت عربای بیابانی آمدند؛فَاجتَمِعَ عدّة ...با یه اهانتی این نازدانه رو به گوشه ای پرتاب کردند...
حسین...
کانال روضه ونوحه چهارده معصوم علیهم السلام
ایتا
لینک👇
https://eitaa.com/nohevarozechahardahmasomsoghandi
کانال روضه ونوحه چهارده معصوم علیهم السلام
ایتا
لینک👇
https://eitaa.com/nohevarozechahardahmasomsoghandi
4_5888689699446326862.mp3
1.76M
کانال روضه ونوحه چهارده معصوم علیهم السلام
ایتا
لینک👇
https://eitaa.com/nohevarozechahardahmasomsoghandi
چهل ساله می سوزم
به یاد اون چهل روزم
بیشتر از همه روضه خوندم
بیشتر از همه گریه کردم
تو مدینه با ام البنین
یاد علقمه گریه کردم
شکسته غربت پشت منو
روضه گودال کشته منو
ابا الشهید حسین
با زهر کینه میمیرم
دیگه از زندگی سیرم
بعد کربلا بی قرارم
حتی من تو خواب گریه کردم
یاد حرمله و سه شعبه
خیلی با رباب گریه کردم
قافله بود در به دری
زینب و اشک و خون جگرید
ابا الشهید حسین
پر از گریه چشمامه
به روی لبهام اشکامه
تو خراب من روضه خوندم
زیر کعبه نی گریه کردم
یاد اون رگای بریده
با رقیه هی گریه کردم
شام بلا و دست وطناب
ناموس ما و بزم شراب
شکسته غربت پشت منو
روضه گودال کشته منو
ابا الشهید حسین👇👇👇
کانال روضه ونوحه چهارده معصوم علیهم السلام
ایتا
لینک👇
https://eitaa.com/nohevarozechahardahmasomsoghandi