eitaa logo
روضه حاج عباس طهماسب پور
419 دنبال‌کننده
288 عکس
493 ویدیو
11 فایل
کانال تخصصی روضه همراه با متن با نوای دلنشین #حاج_عباس_طهماسب_پور هیئت محبان الزهرا سلام الله علیها #بابل ارتباط با خادم کانال @youssof_62
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰سحر بود و صدای نفس خسته ی یک مرد 🔰که آرام در آن کوچه به روی لب خود،زمزمه میکرد ✅غریب و تک و تنها در آن شهر در آن وادیه غم ها 💎دلی خسته و پر از غم و شیدا 💎دلی زخمی، ترک خورده پر از روضه زهرا شب راحتیه شیر خدا از همه ی مردم دنیا 🔅روان بود سوی مسجد کوفه قدم میزد و با هر قدمش اشک ❇️بهم ریخت در آن شب و لرزید به هر گام،دل حضرت زهرا دل حضرت زینب 💠غریب و تک و تنها نه دیگر رمقی مانده در آن پا نه دیگر نفسی در بدن خسته مولا به چشمان پر از اشک و قَدی، تا 🌐پر از وصله عبایش پر از پینه دو دستان عطایش رسید او به در مسجد و پیچید در آفاق،نوایش علی گرم اذانی ملکوتی و ملائک همه حیران صدایش گل خلقت حق رفت روی منبر گلدسته و تکبیر زنان ساکت و خاموش ♻️زمین رام ،زمان محو تماشا همه ذرات جهان باز در آن بزم اذان ناله آهسته یک مادر محزون کمان گفت عجب شام غریبی شده امشب، 💢و گلبانگ گشت تمام و شده بیتاب، دل خاکیه محراب بُوَد منتظر مقدم ارباب ♨️علی آمد و مشغول مناجات زمین گرم مُباهات در آن جلوه میقات عجب راز و نیازی عجب سوز و گدازی عجب مسجد و محراب و عجب پیش نمازی علی بود و خدا بود خدا بود و علی بود علی گرم دعا بود خدا گرم صفا بود علی بود به محراب عبادت علی رکن هدایت ✴️همان مرد غریبی که به تاریکیه شب ها به یک دوش خودش نان و یکی کیسه خرما بَرَد شام یتیمان عرب را علی، بود همان خانه نشین شاه عرب همسر 🔵علی بود و نماز و دل محراب پر از عطر گل یاس در آن لحظه حساس 🔶قیامی که تَجَلاش بُوَد،روز قیامت رکوعی پر از بارش انگشتر خیرات و کرامت چه زیباست کلامش قعودش و قیامش 🔷ولی لحظه زیبای علی،با شَرری یک دفعه پاشید از آن سجده که در آن،بدن فاطمه لرزید لب تیغ ستم،بر سر خورشید درخشید ☑️فرود آمد و شیرازه ی توحید،فرو ریخت علی ناله زد و آه علی با نَفَس فاطمه آمیخت که ای وای خدا ... جان علی آمده بر لب ... 🆔http://eitaa.com/rozehajabbas
من از غلامان سیاه کربلایم وقتی به تو رو میزنم، رو بر نگردان لطفی که دارد تربت تو، زر ندارد این خاک پایی را که دادی، زر نگردان 🍁امشب، شب علی اکبره 🍁شب جووناست 🍁مجلس جوونم باید جوون گرم کنه حُر پشیمانیم و با تو حرف داریم آقا به جان زینب از ما سر نگردان حیفت نمی آید ز ما، گریه نگیری؟! وضع بد ما را از این،بدتر نگردان خیلی برایم مادرت، زحمت کشیده آقا مرا شرمنده ی مادر، نگردان ⬅️یاد یه حرفی افتادم ✅وقتی جلو حُرُّ گرفت، گفت بزار برگردیم مدینه گفت مأمورم و معذور گفت پس بزار بریم گفت اجازه ندارم... مأمورم و معذور 💢هر چی گفت، حر امتناع کرد ✔️آقا فرمود:ثَکلتکُ اُمُک(مادرت به عزات بشینه) 👌حر یه نگاهی کرد، گفتم یا اباعبدالله... اگه هرکسی غیر تو، اسم مادرمو میاورد شمشیر برهنه میکردم همینجا جوابشو میدادم. چه کنم از مادرت ،جز خوبی نمیشه یاد کرد 😭😭 💠یوقتایی به خودمون فکر میکنیم،همینه تو خلوت، شده با خودت فکر کنی که اصلا من کجا، روضه ی امام حسین کجا؟؟ ❇️من با این آلودگیام، چی میشه هرشب خانم فاطمه زهرا دستمو میگیره میگه بیا پا روضه ی پسر غریبم حسین بشین و گریه کن 😭😭 خیلی برایم مادرت، زحمت کشیده آقا مرا شرمنده ی مادر، نگردان ما آمدیم اینبار، پیش تو بمیریم پس لطف کن مارا به خانه برنگردان من با فُراتت چند سالی هست،قهرم ای تشنه لب با آن، لبم را تر نگردان 🔸موج مزن، آب فرات 🔸رباب،غرق آتشه 🔸موج مزن آب فرات 🔸عموم خجالت میکشه من با فُراتت چند سالی هست،قهرم ای تشنه لب با آن، لبم را تر نگردان بر خیز که دور و بر زینب، شلوغ است در قتلگه هم روی از خواهر نگردان حداقل ای شمر ، پیش چشم زینب عریان مارا اینور و آنور نگردان 😭😭😭😭😭 🔰شب علی اکبر، شب خاصیه 🔰اومد بالا منبر گفت فردا شب میخوام روضه تموم بخونم یجورایی فکر مردمو درگیر این حرف کرد که روضه ی تموم این روضه خون چیه!! ✳️اومد بالا منبر، صحبتاشو کرد موقع روضه خوندن گفت: 🌐روضه رو به اینجا کشوند که آقا سیدالشهدا اومد بالا جنازه ی جوونش، علی اکبر... ❤️ از منبر پایین اومد ⭕️یکی اومد جلو گفت فلانی، بعد علی اکبر قاسم بود بعد علی اکبر، عبدالله بود، علی اصغر بود خوده امام حسین بود ⚫️شما گفتی روضه تموم... گفت تا جاییکه من میدونم و خوندم، امام حسین کنار جنازه علی اکبرش جون داده 😭😭😭😭😭😭😭 🔻فلذا اون لحظه ای که اومد کنار بدن علی اکبر، گفت تو کاری با من کردی که به غروبم نمیکشه 😭😭😭😭 سَرا رو آوردن تو بزم شراب 💯میخوام دلا آماده بشه، بعد شعر بخونم گفت دونه دونه سرهارو برام معرفی کن. این سر، سر قاسمه این سر، سر عبدالله این سر ، سر علی اصغر شیرخواره ی حسینه این سر، سر علمدار حسین، ابالفضله این سر، سر شهزاده علی اکبره ♻️تا رسید به سر علی اکبر، گفت بهم بگید اول بابارو کشتید یا پسرو؟؟ گفت مگه فرقیم داره براشما؟؟ هردوتا، سرشون جلو چشته 😭😭 گفت نه... اگه اول پسرو کشتید دیگه نیاز نبود بابارو بکشید 😭😭😭 💹به خودش آمد و فهمید که چشمش، تر بود دو قدم مانده به بالای سر اکبر بود 💹تازه فهمید چه روزی به سرش آمده است یا که بهتر، چه به روز پسرش آمده است 💹پسر دست گلش را چو گل پرپر دید هر طرف را که نظر کرد، علی اکبر دید بابا ابراهیم پیغمبر.. بچشو مرتب کرد دستاشو حنا زد موهاشو حنا زد ◀️قشنگ مرتب آورد تو قتلگاه بفرمان الهی قربونی کنه پسرشو در راه خدا ⚛چاقو رو تیز کرد زد به حلقوم اسماعیل هر کاری کرد نبرید ✴️دوباره تیز کرد گفت الان اونجوری میخواستم شده هر کاری کرد، نتونست ببره گردن اسماعیلو ✳️ندا اومد یا ابراهیم قبول کردیم از شما دیگه نمیخوای ادامه بدی ‼️برگشتن پدر و پسر به خونه خانوم هاجر، مادر اسماعیل .. این چاقو که به پوست میخوره، پوستو کبود میکنه این کبودی رو که دید، گفت چه اتفاقی افتاده؟ 🔆قضیه رو ابراهیم پیغمبر توضیح داده گفت: هاجر... به فرمان الهی میخواستم پسرمو قربونی کنم که ندا اومد بسه این چاقو رو هر کاری کردم، نشد بِبُرم ⚠️جای چاقو موند رو گلوی اسماعیل ❗️روایت نوشته هاجر سه روز مریض شد. مریضیه بدی گرفت. بعد 3 روزم جون داده یه کبودی دید، طاقت نیاورد جون داده 🛑اما بدن ارباً اربا افتاده یجوری شد میخواست علی اکبرو صدا کنه، همه دشت شده بود علی اکبر 😭😭 ❤️میگفت پسرم جگر گوشم جگر بابا چه بلایی سرت آوردن؟؟؟ 😭😭😭 🆔 http://eitaa.com/rozehajabbas