#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
ای کشتی شکسته که پهلو گرفته ای
برگو چرا تودست به پهلو گرفته ای
گل را خدا برای سرور آفریده است
ای گل چرا به غصه وغم خو گرفته ای
گاهی زدرد شانه زدل آه می کشی
گاهی زدرد، دست به بازو گرفته ای
ازماجرای کوچه نگفتی به من بگو
اکنون چرا زمحرم خود رو گرفته ای
دیوار گشته است عصای تو باز هم
بینم که دست برسر زانو گرفته ای
دیشب نماز نافله ی تو نشسته بود
دیدم که دست خویش به پهلو گرفته ای
هرگه که دربه روی علی باز می کنی
خوشحال می شوم که تو نیرو گرفته ای
رنگی زداغ گرکه «وفایی» به شعر توست
چون لاله ها زباغ ولا بوگرفته ای
🔸شاعر:
#سید_هاشم_وفایی
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
اما غمی دارم که آن را نیست پایانی
داغی که می سوزاندم شاید نمی دانی
زیر غلاف و تازیانه خورد شد بازو
زهرا به مسجد رفت اما دست بر پهلو
زهرا به مسجد رفت ، اما گرم فریاد است
سلمان ! بگو مسجد چرا در لرزه افتاد است
فریادهای فاطمه دیوار را لرزاند
سلمان بگو دیدی که مسجد را صدا لرزاند
زهرا اگر نفرین کند دنیا نمی ماند
مسجد فرو می ریزد و بر پا نمی ماند
تنها نمی ماند علی وقتی که زهرا هست
- پهلوی او هم بشکند - زخمی است ، اما هست
سرباز مولا می شود وقتی علی تنهاست
زهراست حیدر ، ای جماعت ! مرتضی زهراست
وقتی که مسجد در دل لات و هبل شد گم
بتخانه با مسجد چه فرقی می کند مردم!
منبر بدون مرتضی چوب است و جز این نیست
بی مرتضی هرجا که باشی حرفی از دین نیست
مردم ! فدک ارثیه ی قانونی زهراست
آیا غلاف و تازیانه اجر ذی القرباست؟!
زهرای مجروح علی آن روز غوغا کرد
دست علی را فاطمه با خطبه اش وا کرد
حیدر به زهرا گفت ؛ ما بی هم چه می کردیم؟!
زهرا بیا با هم به سمت خانه برگردیم
می دانم از بس درد داری ناتوانی تو
اما عزیزم با علی باید بمانی تو
با من بیا این روزها غوغاست در خانه
زهرا به زینب فکر کن تنهاست در خانه
همپای حیدر ! دست در دست علی بگذار
حالا که اذیت می شوی کم کم قدم بردار
هم صحبت تنهائیم ! تا خانه راهی نیست
باید بمانی ، بی تو حیدر را پناهی نیست
من بی تو بغضم ، گریه ام ، فریاد خاموشم
باید بمانی بار غم برداری از دوشم
زهرا چرا هی دست را بر گونه می گیری
زهرا بگو از مرتضایت رو نمی گیری
الجار ثم الدار میخواندی تو قبل از این
حالا چرا عجّل وفاتی می کنی تلقین
هر شب دعایت می کنم ، با من بمانی کاش
زهرا بمان ، شبها تو سقای حسینم باش
🔸شاعر:
#محسن_ناصحی
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
به آتش طعنه زد هیزم که غوغا کردنش با تو
حمایت از من اما فتنه برپا کردنش با تو
زنی میآید و در سینه اش مهر علی دارد
پس آن را با نوک مسمار امضا کردنش با تو
جوابش را چنین داد آتش این در را که سوزاندم
تحمل کرد اگر آن زن تقلا کردنش با تو
در و دیوار را بر هم بزن با پایکوبیدن
که خون تازه جاری پای لولا کردنش با تو
به لولا گفت میخ در کمی من را تحمل کن
بیا و صبر را این دفعه معنا کردنش با تو
غلافی با غلافی آن سوی در زمزمه کردند
حمایل را ز دست فاطمه وا کردنش با تو
بزن طوری که با صورت بیافتد بر زمین زهرا
علی را پیش چشم مرد و زن تا کردنش با تو
غلافی رو به درب خانهی همسایه کرد و گفت
شکست بازویش با من تماشا کردنش با تو
شنیدم تیغها بین غلاف اینطور میگفتند
سر جسم حسینش نیز دعوا کردنش با تو
🔸شاعر:
#وحید_عظیم_پور
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
سرم را اگر که به بالا گرفتم
دمم را مدد را ز زهرا گرفتم
در این سایهٔ چادرِ مادر خود
به گردی ، مقامی ز بالا گرفتم
کسا خواندم و گفتم اینی که هستم
شرف را از این خاکِ پاها گرفتم
شرابِ طهورست این عشق و یعنی
که سبقت از امروز و فردا گرفتم
به هر فاطمیه شدم معتقدتر
از این غم تولی ، تبری گرفتم
در آتش نبودم بسوزم ولیکن
رسیدم از این خانه گرما گرفتم
دلم گُر گرفت از درش تا به کوچه
که این سوختن را ز مولا گرفتم
نشستم به کوچه ببینم حسن را
به دندانِ خود آستین را گرفتم
هوایِ خوشم را در این گریه هایم
به زهرا به زهرا به زهرا گرفتم
🔸شاعر:
#حامد_آقایی
____
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
اگر آتش به دلت هست اگر حالِ مُشَوَش داری و اگر تب داری
یا شکایت زِ خود و از همه بر لب داری
یا اگر از غم و اندوه و بلا سینه لبالب داری
و اگر زندگیِ سرد و پُر از درد و دل آشوب مرتب داری،
یا پریشانیِ روز و دل آتش زده هرشب داری
روز و شب تب داری
چارهاش نور علی نور ، دعای نور است
بسم رَبِ نور است
گرچه او مستور است
چارهاش زمزمهی نور دعای زهراست
چارهاش یک مدد از چادر بانوی خداست
نور خورشید نه ، مهتاب نه ، اینها همه هیچ
نور میخواهی از آن چادر مشکی دریاب ، نور آن عصمت ناب
نور از ریشهی آن چادر قدسی است که قدیسهی صدیقه به سر داشت
که بر افلاک گذر داشت
که از او نور ، سحر داشت
همه شب یا همه روز
نور میتابد از آن چادر مشکی تا ماه
نور میگیرد از آن نور سرِ صبح ، پگاه
نور میجوشد از این چادرِ پُر وصلهی خاتون علی ، سِرِ مکنون علی
چادری که نه به هر ریشه فقط معجزه پنهان کرده
عرش از حسرت آن پاره گریبان کرده
چادری که در آن
جمع اسماء خدا است و خدا
در دلش فاطمه پنهان کرده
چادری که همه افلاک پریشان کرده
زخم کتمان کرده
درد درمان کرده
جمعِ هفتاد یهودی همه یک روز مسلمان کرده
در دل این گرداب
سیرهاش را دریاب
ریشهاش را دریاب
چادر ارث زهراست
این سلاحِ تقواست
رنگی از نورِ خداست
هرکه دارد ، به سرش سایهی رحمت دارد
حسِ آرامشی از باغِ نجابت دارد
عفّت و عاطفه و لطف و محبت دارد
عطرِ عصمت دارد
چادرِ مشکیِ او ریشهی غیرت دارد
آی عزت دارد
چادرت را دریاب
چیست آن پوشش بیت الله است
مشکی اما به به دلش جوشش بیت الله است
چیست چادر صدف گوهرهاست
حرم دخترهاست
حافظ باورهاست
چادر مشکی تو شهپر توست
خواهرم سنگر توست
دست زهراست که روی سر توست
وارث نور حجاب
چادرت را دریاب
حاضری در همه جا
ولی از پلکِ هوسهایی دور
مثل قرآن کریم
فی کتابٍ مکنون
فی حجابٍ مَستور
چادر آرامشِ یاس از اثر طوفانهاست
سِتر ناموس خداست
چادر آسودگی لاله از اندیشهی باد
چادر آسایش گلبرگ از احساس نظر بازیهاست
خیمهی عاشوراست
صاحبش با زهراست
چادرِ مادرمان دست مرا میگیرد
با همان انوارش
با همان اسرارش
با همان حِسِ صمیمیتِ خود
با همان غیرتِ خود
بِینِ راه و بیراه
بِینِ گاه و بیگاه ...
تا که لب باز نکرده است دعا میگیرد
با همان مادریش فکر من است
روز وشب روضهی او ذکر من است
نه فقط دست من و تو به پرش هست دخیل
همه از نوح و خلیل
فطرس و جبرائیل
دودمان آدم
سالها هست که حاجات از آن میگیرند
از همان مقنعه جان میگیرند
ناتوانند و توان میگیرند
قرنها هست زبان میگیرند:
چادرت را بتکان لطف خدا را بفرست
چادرت را بتکان روزی ما را بفرست
و خدا نیز از آن نور مباهات کند
فخر بر مادر سادات کند
محورِ اهلِ کسا معنی آل عبا
پنج دفعه به علی جلوه به میقات کند
چادری که به پَرَش
بوسهی ، احمد دارد
روی هر ریشهی آن بوی محمد دارد
چقدر چشم کشیده است علی بر رویش
چادرِ بانویش
نورِ سرمد دارد
ولی افسوس که یک روضهی پر غُصهی بی حد دارد
روضهای بد دارد
ای مدینه ای داد
دادها از بیداد
از نگاهی سنگین
آه این چادر پُر نور زمین خورد زمین
چه شده ، طعمهی بی باکی شد
یک نفرکاش بگوید که چرا خاکی شد
پشت در بود که آتش سر زد
یک نفر شعلهای آورد و به جانِ در زد
در آتش زده را وای که بر مادر زد
زینب اُفتاد حسن بر سر زد
دید در کَنده نشد
ضربهی دیگر خورد وای که محکمتر زد
...
(قنفذ از راه از آن لحظه که آمد میزد
تازه می کرد نفس را مجدد میزد
وای از دست مغیره چقدر بد میزد
جای هرکس که در آن روز نمیزد میزد)
....
کربلا چادرِ زهرا به سرِ زینب بود
سپرِ زینب بود
لشکری دور و بر زینب بود
در میان گودال
جگر زینب بود
آنطرفتر حرمِ شعلهورِ زینب بود
اینطرف بر سرِ نِی همسفرِ زینب بود
گرچه زینب از غم غیر خوناب نخورد
گرچه مانند دلش
جگری چاک نشد
زیر لب گفت ولی
«مادر آب ببین که پسرت آب نخورد
پدرِ خاک بیا که پسرت خاک نشد»
چادرش را دو گره بست ، قدم را برداشت
کوهِ غم را برداشت
بی حسین و عباس
دو عَلَم را برداشت
یک تنه بارِ حرم را برداشت
نعرهاش کاخ ستم را برداشت..
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
ما میهمان روضه ایم و میزبان زهراست
ما کارمان گریه ست صاحب کارمان زهراست
افلاک را از برکت نامش بنا کردند
در اصل دنیا سفره ای و آب و نان زهراست
آنجا که آیات از بحبل اللّه می گویند
منظور رب العالمین از ریسمان زهراست
فرمود مرد از دامن زن میرود معراج
آنکه نبی را برد تا هفت آسمان زهراست
هر چند نامش را موذنها نمیگویند
اما شهادت می دهم اصل اذان زهراست
عباس امان نامه ز نامحرم نمیگیرد
چون خوب می داند که در واقع امان زهراست
فرمود پیغمبر به او یا بضعهٌ منی
یعنی به جان احمد محمود جان زهراست
ای کاش قدری شأن او را حفظ می کردند
این زن که تنها مانده با نامحرمان زهراست
🔸شاعر:
#محمود_یوسفی
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
صدای گریه از عرش معلّی میرود بالا
همین که نیمهشبها دست زهرا میرود بالا
یکی از پلکهای زخمیأش با دیدن حیدر
به زحمت _تا کند او را تماشا_ میرود بالا
گمانم مرکز ثقل زمین را شعلهها سوزاند
که آتش از در و دیوار دنیا میرود بالا
هنوز از ماجرای کوچهها شرمندهاش هستند
اگر دیوارها کج تا ثریا میرود بالا
تمام هستی خود را گرفته روی دست، انگار
که روی شانهها تابوت مولا میرود بالا
سوال این است؛ قاتل کیست؟ اما در جواب آن
فقط هر آینه دیوار حاشا میرود بالا
شفیع محشر خود را در اوج کینه سوزاندند
که دود آتش امروز، فردا میرود بالا
به لب در هر قنوت آوای "أَینَالمُنتَقِم؟" داریم
که دست لطف مادر نیز با ما میرود بالا
🔸شاعر:
#مجتبی_خرسندی
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
دل را به دستانش گرفت و جنس زر کرد
سائل پذیرفت و گدا را معتبر کرد
خیلی ضرر کرد آنکه وقت عرض حاجت
این پا و آن پا کرد... امّا و اگر کرد
مادر شد و مِهرش به قلب عالم افتاد
در جانمان حبّ علی(ع) را بیشتر کرد
خود عاشقش بود و به دست خود در این دل
عشق أمیرالمؤمنین(ع) را مستقر کرد
هر کس به بغض فاطمه(س) رغبت نشان داد
با دست خود پرونده اش را شعله ور کرد
وارد نشد آتش به رستاخیزِ دوزخ
تا گوشه ای از چادر خود را سپر کرد
رحمت بر آنکه تا گره بر کارش افتاد
پیش از تمام خلق، مادر را خبر کرد
این نکته شد ثابت به من که در دو عالم؛
هر کس به غیر از فاطمه(س) رو زد ضرر کرد!
🔸شاعر:
#مرضیه_عاطفی
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
یافاطمه دنیا بدون تو سراب است
خلقت بدون حضرتت نقشی بر آب است
طی زمان بی درک تو، درک عذاب است
عمری که بی تو بگذرد معنا ندارد
هستی انیسی غیر تو زهرا ندارد
از ما به تو محبوبهی داور، ارادت
ای کوثر پیغمبر و حیدر، ارادت
امالائمه حضرت مادر، اردات
تو چیستی، مقصود خلق عالیمنی
تو کیستی، امالحسن، امالحسینی
ای ردّ زهرایی تو محسوس در عرش
با نور تو بوده ملک مانوس در عرش
ذات تو با ذات خدا ممسوس در عرش
تو در حریم کبریایی آبرودار
تو حضرت خیرالنسایی، آبرودار
در خانهی تو چارده گنجینه دیدم
تصویرهایی ناب در آیینه دیدم
حوریه و دستان پر از پینه دیدم
ای حوریه بر سفرهات نانی جوین است
دستاسگردان تو جبرییل امین است
وقتی که تو کفو امیرالمومنینی
هم مرد میدانی و هم خانه نشینی
در خطبه داری ذوالفقار آتشینی
پای دو دست بستهی شیر خداوند
شد دستخالی تو شمشیر خداوند
آخر برای تو در و دیوار شر شد
آتش زبانه زد نوک مسمار شر شد
قنفذ میان کوچه ها اینبار شر شد
یک روز دور تو نبی گرم طواف است
امروز روی بازویت جای غلاف است
افسوس مشتی دیو و دد از تو گذشتند
با ضربهی مشت و لگد از تو گذشتند
ناله زدی: “بابا مدد!” از تو گذشتند
شاخ و برت بشکست، اما ریشه داری
دشمن چه میفهمد که بارشیشه داری
ششماههای در بطن مادر رفت از دست
با میخ بیرون رفته از در رفت از دست
... در کربلا شش ماهه اصغر رفت از دست
تیر سهپر باز از ابالفضل آبرو برد
«وامحسنا!» اصغر چه ارثی از عمو برد
🔸شاعر:
#امیر_عظیمی
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
هدایت شده از شعر و سبک. رضا نصابی. یا رقیه
09129317823
4_5785362522995428639.mp3
5.4M
💠 «دعای غریق»
"يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ
يَا رَحِيمُ يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ
ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِك"
«ای خدا، ای بخشنده، ای مهربان، ای دگرگونکنندۀ دلها، قلب مرا بر آیین خویش استوار فرما»
O Allah, O All-beneficent, O All-merciful, O the One who transforms the hearts, Fix my heart on Your religion.
🎤 با صدای: علی فان
https://t.me/rezanasabi
@rezanesabi
شکر حق
شکرحق من سا ئل پشت د ر ت بــودم حسین
ریزه خوار سفر ه و خـاک د ر ت بـودم حسین
بــا تــولای تــــو کـردم یابــن زهرا ز نـــد گـــی
ســـوخــتــم شـمـع عـزا ی اکبرت بودم حسین
گــر شــدم مــن هیــئـــتی وذاکرت مولای من
شامل لـــطف و دعــای مــادرت بـودم حسین
آخر ا ی مـــولای من دست غـــلامت را بگیر
خــاک پــا ی ذاکـــران و نــوکرت بودم حسین
بــو. ریا بر تـو چرا بــاشد کــفــن ا ی بیکفــن
کاش مـن هــم بـیـکـفـن چـون پــیـکرت بودم
چـشـم امــید ی (ریاضی) برتو باشدیاحسین
کـن شـفـاعت ا ر بعینی زائرت بودم حسین
ابراهیم ریاضی
جــمـــعــــه
جـمعـه رسید ای شـهٔ خـوبـان بـیا بـیا
یــا صاحب الزمان یار ضعیفان بیا بیا
شـاید گناه من شده تـأخیر برظهور تو
ا ی چـمـشـه سار رحمت و غفران بیا بیا
ا ی حجت خداو سفینهٔ نـــجـات خلق
عـالـم شــده پــر از ظلم فراوان بیابیا
هر جمعه ندبه خوان تـوئیم ای امیدما
ای روضـه خـوان شـاه شهیدان بیا بیا
ازکربلاو مقتل خونین آ یــد ا یـن نـدا
مــرحــم گــذ ا ر نیزه و پـیـکان بیا بیا
آ یـــد صـــدای نـــا لهٔ مـادر زپشت در
چشم انتظار توست مام پریشان بیا بیا
مورت منم (ریاضی) تویی سلیمان من
هستم گدای تو. حضرت سلطان بیا بیا
ابراهیم ریاضی
نوحه ایام فاطمیه
یار حیدر یار حیدر مادر ای مظلومه مادر
دیدی آخر حق پیغمبر ادا شد
مادر از ما محسن از مادر جدا شد
یار حیدر یار حیدر مادر ای مظلومه مادر
یاس بابا رنگ نیلوفر گرفتی
روز و شب رو از من و حیدر گرفتی
یار حیدر یار حیدر مادر ای مظلومه مادر
بشکند دستی که بر زخمم نمک زد
مادر مظلومه ما را کتک زد
یار حیدر یار حیدر مادر ای مظلومه مادر
عاقبت شد سهم بانوی مدینه
زخم پهلو زخم بازو زخم سینه
یار حیدر یار حیدر مادر ای مظلومه مادر
کاش میمردم نمیدیدم به خانه
در کف دست مغیره تازیانه
یار حیدر یار حیدر مادر ای مظلومه مادر
شهر پیغمبر دگر زهرا ندارد
پیش چشمم مادرم جان میسپارد
یار حیدر یار حیدر مادر ای مظلومه مادر
او ز من پوشد کبودی تنش را
من تماشا میکنم جان دادنش را
یار حیدر یار حیدر مادر ای مظلومه مادر
سازگار
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
خیال کن پسری مادرش زمین بخورد
به پیش چشم ترش یاورش زمین بخورد
خدا کند که نبینی یگانه مادر تو
همین که پا شود از بسترش زمین بخورد
سر نماز قیامش چونان رکوع شود
هنوز سجده نرفته ، سرش زمین بخورد
بدا به حال مدینه که در نبود نبی
گذاشت دختر پیغمبرش زمین بخورد
اگر چه پشت در از پا نشست مادر ما
نخواست ثانیه ای حیدرش زمین بخورد
🔸شاعر:
#شهریار_سنجری
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
هَر کُجا نامِ تو بُردیم، فَقَط سوخته ایم
سوختَن را، زِ سَراپای تو آموخته ایم
غَزلی گَرم به یادِ نَفَسِ سوزانَت
روز و شَب زِمزمه کَردیم، که دِلسوخته ایم
گُفتَنی های تو را، هَرچه که می شُد گُفتیم
رازها را، به دِلِ سوخته اَندوخته ایم
هَرکُجا مَجلسِ غَمخوانیِ تو بَرپا بود
خونِ دِل ریخته از دیده و اَفروخته ایم
غَمِ پهلوی تو دَر سینه ی ما عُقده شُده
چَشم را، بر فَرجِ مُنتَقِمَت دوخته ایم
🔸شاعر:
#رضا_رسول_زاده
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
خودت را در میان صحنه محشر تصور کن
خودت را بی کس و بی یارو بی یاور تصور کن
خودت را در میان شعله ها در موجی از آتش
خودت را در میان دود و خاکستر تصور کن
تصور کن خودت را در میان کوچه ی تنگی
و در آن کودکی را پیش یک مادر تصور کن
و بعدش مادری را که گرفته دست کودک را
وآنها را میان خیل یک لشکر تصور کن
و در ذهنت تجسم کن 40 نامرد جنگی را
که صف بستند پشت خانه حیدر، تصور کن-
چهل نامرد جنگی و رخ ناموس پیغمبر
خودت تا انتهای قصه را دیگر تصور کن
بیا و بعد از این مثل علی فردای زینب را
تو از امروز با ساقی بی کوثر تصور کن
و این یعنی به یاد آور دوباره بیت اول را
خودت را در میان صحنه محشر تصور کن
بیا یک بار در عمرت فقط یک بار در عمرت
تمام نخل ها را در سرت بی سر تصور کن
تصور کن تو هم در گودی مقتل زمین خوردی
و حالا شمر را با چکمه اش بهتر تصور کن
بیا مِنْبَعد قاسم را علی اکبر تصور کن
بیا مِنْبَعد اکبر را علی اصغر تصور کن
بماند داستان شام و مهمانی و بزم می
خودت تا انتهای قصه را دیگر تصور کن
🔸شاعر:
#محمود_یوسفی
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
برای نوحهی «عجّلوفاتِ» مادرِ خانه
به سینه خورد دو دستِ دعای دخترِ خانه
نگاهِ پنجره را شست، سیلِ روضهی باران
پر از دخیلِ تماشاست دیدهی ترِ خانه
ستونِ خانهی عرش و عصا؟ چه ضد و نقیضی!
شکسته پای ستونش ستونِ دیگرِ خانه
درست لحظهی آوارِ آتشِ در و دیوار
نوشتهاند که خانه خراب شد سرِ خانه
بهشت و لشکر ابلیس؟! بیت وحی و جهنم؟!
چنین خیال محالی نبود باور خانه
سپر شکسته شد و خانه سرشکستهتر از آن
چقدر بغض شکست از شکستنِ درِ خانه
چه دید در عَلمِ اختلافِ لشکرِ فرّار
که رفت حیدر کرار، پشتِ سنگرِ خانه؟!
🔸شاعر:
#رضا_قاسمی
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
#فولکلور
راز آئینه رو برملا نکن
خودتو این همه جابجا نکن
الهی درد و بلات به جون من...
در خونه رو تو دیگه وا نکن
یعنی میشه دوباره صدام کنی
از دل این همه غم رهام کنی
اینقَدَر به دندههات فشار نیار...
نفست در نمیاد سلام کنی
زندگیمون داره زیر و رو میشه
بودنت داره یه آرزو میشه
زینبت رو تا میرم آروم کنم...
گریهی حسین تو شُرو میشه
گرد غم نشسته روی دامنت
چه بساطی شده جارو کردنت
دیگه جون مرتضی زمین نخور
بخدا داره میبینه حسنت
بغض چشمای ترت کشته منو
زخمای بال و پرت کشته منو
اشکِ بندِ رختِ خونه دراومد
شُستشوی بسترت کشته منو
داغ حیدرِ تو غربتش شده
همه جا نَقلِ مصیبتش شده
دلِ رفتنِ به مسجد ندارم...
قاتلت امامجماعتش شده
زخم بازوت دلمو تکون میده
عطر پیرهنِ تو بوی خون میده
منو هرجا میبینه قنفذِ پست
غلاف شمشیرشو نشون میده
مگه حرمتت حریم حج نبود؟!
کاشکی دشمن تو اهل لج نبود
لااقل گیر نمی کردی پشت در...
کاشکی میخِ گُر گرفته،کج نبود
لب من باید خدا خدا بگه
دردِ دلهاشو توو ربّنا بگه
حسرتش علی رو داره میکُشه
محسنم نشد یه بار بابا بگه
دلمو عذابِ بی اموون نده
به من اسباببازیشو نشوون نده
لالایی خوندتو عرشو سوزوند...
اینقَدَر گهوارهاشو تکوون نده
🔸شاعر:
#بردیا_محمدی
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
هدایت شده از شعر و سبک. رضا نصابی. یا رقیه
09129317823
4_5951597230732348564.mp3
4.53M
هدیه به حضرت زهرا صلوات
زمینه وشو ر حضرت زهرا
شعر و سبک رضا نصابی
به نفس کربلایی مسعود فیروزه ای
خدا حافظ ای همسر مرتضی
خدا حافظ ای لشگر مرتضی
خدا حافظ ای کوثر مرتضی
خدا حافظ ای باور مر تضی
خدا حافظ ای همسر مرتضی .
ببین بقض گرفته گلوی. علی
شفای تو هست ارزوی. علی
بخندی دوباره به روی. علی
بازم راه بری روبه روی. علی
اینه خواهش اخر مرتضی
خداحافظ ای همسر مرتضی
گمون می کنم که. مداوا شدی
می بینم که از بسترت پا شدی
براکار خونه مهیا. شدی
جوونه رشیدم چقدر. تا شدی
نزار بسته شه دفتر. مرتضی
خدا حافظ ای همسر مرتضی
تو این روز ها تو بی گمون. می روی
گله یاس من ارغوون می روی
جوون اومدی قد کمون می روی
با این پهلوی غرق خون. می روی
خدا حافظ هم سنگر. مرتضی
خدا حافظ. ای همسر مرتضی
چقد زود زمینگیر شدی. فاطمه
از این زندگی سیر شدی. فاطمه
به بستر تو زنجیر شدی. فاطمه
به پای علی پیر شدی. فاطمه
خدا حافظ ای دلبر مرتضی
خدا حافظ ای همسر مرتضی
رضا نصابی
هدایت شده از شعر و سبک. رضا نصابی. یا رقیه
09129317823
4_5899787684485793332.mp3
11.31M
هدیه به امام حسن صلوات
شور یه زمینه ی رو ضه ای کوچه
امام حسن
شعر و سبک رضا نصابی
به نفس کربلایی مجید رضا یی
ای کاش
من و مادر تنها نبودیم
ای کاش
تنها تو کوچه ها نبودیم
ای کاش
مسیر ما جای دیگه بود
ای کاش
میونه نامردا نبودیم
مردم تو کوچه
وقتی رسید از راه که نامرد
مردم تو کوچه
دستش و وقتی که بلند کرد
مردم تو کوچه
سیلی به روی مادرم زد
ای وای ننه قد کمان ننه
ای وای ننه ارغوان ننه
ای کاش
دست عدو کوچک تر بود
ای کاش
قدم کمی بلند تر بود
ای کاش
صورتم توی کوچه ها
ای کاش
سپر برای مادر بود
مردم تو کوچه
مادرو نیمه جون دیدم
مردم تو کوچه
مادر و ار غوون دیدم
مردم تو کوچه
مادر و قد کمون دیدم
ای وای ننه قد کمان ننه
ای وای ننه. ار غوان ننه
ای کاش
انصاف کمی تو ی دلا بود
ای کاش
بابا علی کنار ما بود
ای کاش
تو مسیر بر گشت تا خونه
ای کاش
همراه مادرم عصا بود
ن
مردم تو کوچه
مادرو روی خاکا دیدم
مردم تو کوچه
ناسزا وقتی که شنیدم
مردم تو کوچه
مادرو تا خونه کشیدم
ای وای ننه قد کمان ننه
ای وای ننه ارغوان ننه
هدایت شده از شعر و سبک. رضا نصابی. یا رقیه
09129317823
4_5911284126526211618.mp3
2.88M
#زمینه_هجوم_به_خانه_وحی_خدا
#سبک_ریان_بن_شبیب
#حیدرشد_خونجگر
🔘🔘۹۳۰🔘🔘
☑️بنداول
حیدر شد خون جگر/میزد ثانی به در
ای وای ای وای
بین دیوارو در /زهرا شد بی پسر
ای وای ای وای
به در لگد زد
در افتادُ«۳»
فتنه به پا کرد
در افتادُ«۳»
از جورنامرد
در افتادُ«۳»
مولاتی فاطمه زهرا زهرا «س»
┄•┄┅═══••↭••═══┅┄•
☑️بنددوم
ثانیه بی حیا/با ضربه های پا
کشت محسن رو
فِضةُ خُذینی/می زد زهرا صدا
کشت محسن رو
عزیزمادر
میزد پر پر«۳»
جوون حیدر
میزد پر پر«۳»
با دله مضطر
میزد پر پر«۳»
مولاتی فاطمه زهرا زهرا «س»
┄•┄┅═══••↭••═══┅┄•
☑️بندسوم
آه از یاس کبود
بین آتیش و دود
میگفت حیدر
آه از درب و دیوار
نوک داغ مسمار
آه از مادر
.....
میگفت دله خون
علی سوختم«۳»
دله پریشون
علی سوختم«۳»
باچشم گریون
علی سوختم«۳»
مولاتی فاطمه زهرا زهرا «س»
┄•┄┅═══••↭••═══┅┄•
☑️بندچهارم
دستای بوتراب/رو بستن با طناب
چل تا مزدور
جلوچشم حسن/حیدر رو میبردن
با ضرب و زور
......
آه از جفای
چهل نامرد«۳»
فاطمه با اون
تن پر درد«۳»
میگفت علی جان
نرو برگرد«۳»
مولاتی فاطمه زهرا زهرا «س»
┄•┄┅═══••↭••═══┅┄•
💠💠💠9⃣3⃣0⃣💠💠💠
┄•┄┅═══••↭••═══┅┄•
#شعرای_ایینی
#کربلایی_رضا_نصابی
#کربلایی_مجیدمرادزاد
#به_نفس_کربلایی_علی_پور_کاوه
هدایت شده از شعر و سبک. رضا نصابی. یا رقیه
09129317823
4_5821296783489238852.mp3
6.19M
🔸زمينه🔸
شعله ها به خرمن باغ مصطفي زدن ..
شعر رضا نصابی
كربلايي حسین ستوده
هدایت شده از شعر و سبک. رضا نصابی. یا رقیه
09129317823
4_5803216418577066867.mp3
2.87M
هدیه. به ارباب. صلوات.
زمینه و شور روضه.
با لگد می زد
حرف بد می زد
ایهاالغریب. حسین
می دیدم با پا
نشست رو سینت
شمر تا نجیب حسین
وقتی. افتادی.
به روی خاکا
دست و پا زدی حسین
مادرو داشتی
توی قتلگات
صدا می زدی حسین
من دیدم .سنانو رو به روت اومد
نوک نیزه شو تو گلوت میزد
ایهاالغریب
ایهاالغریب
ایهاالغریب غریب. غریب. حسین
بند دوم
تکیه گاه من
ای پناه. من
ته گودالی. حسین
بس که خردی تیر
خردی تو شمشیر
خیلی. بی حالی حسین
سر تو بین
پنجه ی گرگه
پیش چشمای ترم
نفسای اخر
و می کشی
ای غریب مادرم.
ضربه ها می زد پشت گردنت
تاجدا کنه سر رو از تنت.
ایهاالغریب
ایهاالغریب
ایهاالغریب غریب غریب حسین
غریب مادر.
پناه خواهر
تورو بد جور کشتنت
هروله کردن
ولوله کردن
با مرکب روی تنت
می کنم. گریه
واسه زخمای
بدنه تو ای داداش.
حتی به غارت
میره عباو
پیرنه تو ای داداش
دیدم ساربون که از دور رسید
انگشتر و و برد انگشت و برید
مظلومم. حسین. مظلومم. حسین.
رضا نصابی. مجید مراد زاده