#امام_صادق #مرثیه_امام_صادق
تصور کن امامی دور تو مأمور هم باشد
به ضرب و شتم تو مأمور هی معذور هم باشد
درون خانه با ناموس خود باشی و جز اینها
به هتک حرمت از بالا بر او دستور هم باشد
به غیر از هَتک حُرمت در میان ناسزاهایش
به جز فریاد و فحاشی کلام زور هم باشد
تصور کن که در برخورد با ماهی که در سجده ست
به جز توهین،به دستش حکم از منصور هم باشد
تصور کن که حالا این تصورهای شرم آور
برای آدمی از جنس خاک و نور هم باشد
تصور کن امام صادق از بین شکاف «در»
ببیند لشکری اوضاعشان ناجور هم باشد
تصور کن امام صادق است و بر سکوت و صبر
به رغم لشکر شاگردها،مجبور هم باشد
به جز تصویر میخی داغ در چشم امام ما
در آن تصویر حالا چکمه ای در دور هم باشد
چه خواهد شد اگر آتش بگیرد درب و بعد از آن
کسی که هی لگد را می زند مغرور هم باشد
به روی ساقه ی زردش دو چندان می شود دردش
اگر آن که لگد را می زند منفور هم باشد
برای خود نه،می گرید برای مادرش زهرا
بساط گریه پشت «در»اگر که جور هم باشد
🔸شاعر:
#مهدی_رحیمی
________________________________
درگاه شاعرانروضه نشینان 👇
https://eitaa.com/rozeneshinan
#امام_صادق #مرثیه_امام_صادق
هزار مرتبه شکر خدا که شیعه شدیم
به سینه مُهر ولای علی نشانه زدیم
غلام خانه ی اولاد مصطفی هستیم
و دل به ریشه ی خاکی چادری بستیم،
که گفته اید دو عالم گدای مادر ماست
که خلق عالم و آدم برای مادر ماست
به لطف درس تو ما شیعه ایم شکر خدا
به زیر دین شمائیم تا ابد آقا
تو شیعه را نه، که اسلام را بنا کردی
چه مکتبی تو از این درس ها به پا کردی
هزار حوزه و مکتب به پا شده امّا
هنوز هم نرسیده به ابتدای شما
اگر چه این همه عالِم به حوزه ها هستند
هنوز جیره خور سفره ی شما هستند
سلام ما به شما ای سلاله ی پر نور
سلام ما به شما یا مروج العاشور
نشسته ایم در این روضه ها کنار شما
که اشک ما بشود مایه ی قرار شما
چقدر گریه نوشتی به پای عاشورا
چقدر روضه نوشتی برای عاشورا
به داغ پیکر اکبر چقدر باریدی
به یاد حنجر اصغر چقدر باریدی
به دست بسته ی زینب چه گریه ها کردی
چه گریه ها که به دست ز تن جدا کردی
چقدر حسّ عجیبی حکایتت دارد
چه ماجرای غریبی شهادتت دارد
اسیر داغ شمائیم و سینه می کوبیم
به سینه از غم داغ مدینه می کوبیم
دوباره هیزم و آتش، دوباره دود سیاه
دوباره روضه زهرا، دوباره گریه و آه
تو را چو جدّ غریبت کشان کشان بردند
میان خنده اوباش و این و آن بردند
میان کوچه ی غم ها زمین زدند تو را
شبیه حضرت زهرا زمین زدند تو را
درست ... اینکه زمین خوردی و پر از دردی
اگرچه پیر، ولی بازهم شما مردی
خدا کند که دگر مادری زمین نخورد
به پیش چشم ترِ دختری زمین نخورد
🔸شاعر:
#وحید_محمدی
________________________________
درگاه شاعرانروضه نشینان 👇
https://eitaa.com/rozeneshinan
#امام_صادق #مرثیه_امام_صادق
هوای بال و پرم میل کربلا دارد
دویدنم عقب ناقه ماجرا دارد
دلیل اشک مرا اهل اشک میفهمد
نمیشود بنویسم قلم حیا دارد
حکایتی جگرم را به درد آورده
حکایتی که اشاره به روضهها دارد
میان سجده لگد خورد غیرت سحرم
کسیکه میزندم بغض مرتضی دارد
بریده شد نفسم بارها پیِ ناقه
کجا سه ساله چنین طاقت مرا دارد
دلم شکست و روی خاک با سر افتادم
که پای خستهی من آبله کجا دارد
🔸شاعر:
#رضا_باقریان
________________________________
درگاه شاعرانروضه نشینان 👇
https://eitaa.com/rozeneshinan
#امام_صادق #مرثیه_امام_صادق
به منبر میرود دریا، به سویش گام بردارید
هلا! اسلام را از چشمه اسلام بردارید
مبادا از قلمها جابیفتد واژهای اینک
که بر منبر قدح کج کرده ساقی جام بردارید
سَلونی را هدر کردند روزی مردمان، امروز
بپرسیدش! از اسرار جهان ابهام بردارید
الا ای شاعران! چشمان او آرایه وحی است
برای ما از آن باران کمی الهام بردارید
نسیم صبح صادق میوزد از گیسوی صادق
از آن مضمون پیچیده جناس تام بردارید
به فرزندان، به اهل خانه جز ایشان که میگوید
غلام خستهام خفته، قدم آرام بردارید
اگر فرمان او باشد، نباید پلک برهم زد
به سوی شعله چون هارون مکّی گام بردارید
رُویَّ عَن امامِ جعفر الصّادق لَه الرّحمَه...
به جز احکام او چشم از همه احکام بردارید
به جای حج به سوی کربلا رفتن خداجویی است
کفن باید به جای جامه احرام بردارید
اگر در گوش نوزادی اذان میخواند، میفرمود
که با آب فرات و تربت از او کام بردارید
میان شعلهها آیات ابراهیم میسوزد
میان گریه ختم سوره انعام بردارید
🔸شاعر:
#سیدحمیدرضا_برقعی
________________________________
درگاه شاعرانروضه نشینان 👇
https://eitaa.com/rozeneshinan
#امام_صادق #مرثیه_امام_صادق
در این مدینه هیچ به جز غم خبر نبود
از غصه سوخت دل ولی چون جگر نبود
از بس که آب گشته تنم از جفای خصم
باقی زجسمِ من اثری غیر سر نبود
صد شکر،گرچه خانه ام آتش گرفته است
ناموس من به خانه دگر پشت در نبود
اطفال من چو جوجه،همه لرزه بر بدن
امّا یکی از آنهمه بشکسته پر نبود
با دست بسته برد مرا دشمنم ولی
در بین کوچه خواهر من دربدر نبود
تیع ستم کشید به رویم عدو ولی
دیگر سخن ز چوب و سر و طشت زر نبود
🔸شاعر:
#محمود_اسدی
_______________________________
درگاه شاعرانروضه نشینان 👇
https://eitaa.com/rozeneshinan
#امام_صادق #مرثیه_امام_صادق
ای اشک چشم ما همه وقف عزای تو
دلهای دوستان همه صحن و سرای تو
چشمم سوی مدینه دلم جانب بقیع
گرم زیارت حرم با صفای تو
از لحظهای که خاک لحد بر تو چیده شد
خاک بقیع نه!دل ما گشت جای تو
آیا در بقیع شبی باز میشود
تا در کنار قبر تو گریم برای تو؟
بردند دستبسته تو را سوی قتلگاه
با آنکه بود عرش خدا جای پای تو
ای صد مسیح زندۀ ذکر شبانهات
خاموش شد چگونه صدای دعای تو
آخر ز زهر کین جگرت پاره پاره شد
ای پارههای دل، گُل بزم عزای تو
تشییع شد چو پیکر پاک تو تا بقیع
میکرد گریه ختم رسل در قفای تو
چون شمع، آب شد بدنت از شرار زهر
ای جان عالمی همه بادا فدای تو
تنها نه «میثم»...از غم و اندوه و غربتت
آگه کسی نگشت به غیر از خدای تو
🔸شاعر:
#استاد_غلامرضا_سازگار
________________________________
درگاه شاعرانروضه نشینان 👇
https://eitaa.com/rozeneshinan
#امام_صادق #مرثیه_امام_صادق
از غربتم کسی بخدا با خبر نشد
کس با خبر ز سوز دلم جز جگر نشد
آتش گرفت خانه ام امّا نه همچو دل
خانه در آن زمان؛چو دلم پر شرر نشد
وقتیکه سوخت در،زنِ آبستنی نبود
اینجا زنی ز ضرب لگد بی پسر نشد
شد ظلم هرچه بر من و برخانواده ام
امّا زظلم کرب وبلا بیشتر نشد
هر سو دوید دختر من بین شعله ها
امّا کسی به جانب او حمله ور نشد
پای پیاده در پی مرکب دویده ام
با اینهمه بریده زتن دست وسر نشد
🔸شاعر:
#محمود_اسدی
________________________________
درگاه شاعرانروضه نشینان 👇
https://eitaa.com/rozeneshinan
#امام_صادق #مرثیه_امام_صادق
کس از دل امام غریبم خبر نداشت
با او مدینه هم سر یاری دگر نداشت
سوگند میخورم به مظلومی علی
دنیا زآل فاطمه مظلومتر نداشت
از آن زمان که سوخت در خانه علی
آتش زدرب خانه شان دست بر نداشت
آتش کجا و خانه فرزند مصطفی
آنروز روزگار مسلمان مگر نداشت
تنها نه روزها پی آزارش آمدند
شبها امان زدشمن بیدادگر نداشت
گرم دعا و راز نیاز شبانه بود
مهلت ولی برای دعای سحر نداشت
آتش زدند خانه او را ولی دگر
بر سینه اش جراحتی از میخ در نداشت
بردند دست بسته اش از خانه با عذاب
حتی عبا به دوش و عمامه به سر نداشت
میزد نفس نفس پی مرکب ولی چه سود
آهش به قلب سنگ عدویش اثر نداشت
پایش برهنه بود ولی جای شکر داشت
چون خاک کوچه خار مغیلان دگر نداشت
بیچاره دختری که روی خار میدوید
بیچاره عمه اش که از او خبر نداشت
پایش که خسته بودو دو دستش که بسته بود
در زیر تازیانه دشمن سپر نداشت
دختر به هر خطر به پدر میبرد پناه
آن دختر سه ساله بمیرم پدر نداشت
از درد گوش پاره اگر ناله میکشید
بر گوشوار رفته به غارت نظر نداشت
تا دید در خرابه لب چاک خورده را
لب را گذاشت بر لب بابا و برنداشت
🔸شاعر:
#عبدالحسین_میرزایی
________________________________
درگاه شاعرانروضه نشینان 👇
https://eitaa.com/rozeneshinan
#امام_صادق #مرثیه_امام_صادق
میخواهـَم امشَب رُڪ بگویَم دَردهـا را
پَس خوش نَدارَم دیدنِ نامَردهـا را
هـَرڪَس ڪہ با نامِ عَلے خوش گَشتہ حالَش
شیرِحَلالِ مادَرَش باشَد حَلالَش
"مِی" دَر رَگِ ما دائماً جاریست ساقی
این مَستیِ ما عینِ هـُشیاریست ساقی
شِش بار پُر ڪَردَم سَبویِ هـَستے ام را
ڪَردَہ ست ڪامل نامِ صادق مَستے ام را
شُڪرِ خُدا نامِ عَلے ذڪرِ لَبِ ماست
شُڪرِ خُدا صادق رئیسِ مَذهـَبِ ماست
هـَرچَند بینِ روضہ هـامان او غَریب است
امّا مُرورِ حِڪمَتِ این غَم عَجیب است
بُگذار راحَت تَر بگویَم اوجِ غَم را
خاڪے شُدہ شعرَم بسوزان دَفتَرَم را
دَر "شَهـرِ دِل" جُز سُوختَن دَروازہ اے نیست
آتَش بہ دَربِ خانہ چیزِ تازہ اے نیست
بال و پَرَش میسوزَد اَز جور زَمانهـ
پایِ عَلے هـَرڪَس بِمانَد صادِقانهـ
هـے باز شُد روضہ هـمین ڪہ مَردِ خَستهـ
دَرڪوچہ هـا گَرداندہ شُد با دَستِ بَستهـ
اِمشَب دلَم هـِے میرَوَد دَر ڪویِ زَهـرا
اَز بَس ڪہ دارَد داغِ صادِق بویِ زَهـرا
مِهـمان ڪہ نَهـ! یڪ روضہ ے ناخواندہ دارَم
اَز فاطمیّہ یڪ شَبِ جاماندہ دارَم
شایَد خودَش میخواستہ ڪہ روضہ هـایَش
باشَد فَدایِ مادَرَش ! جانَم فدایَش
میخواست بَر رویِ سَرِ ما گُل بپاشَد
رَمزِ گُریزِ روضہ سَمتِ ڪوچہ باشَد
اَز روضہ ے مادَر اَگَرچہ سَهـم بُردهـ
شُڪرِخُدا شُڪرِخُدا سیلے نَخُوردهـ...!
🔸شاعر:
#محسن_کاویانی
________________________________
درگاه شاعرانروضه نشینان 👇
https://eitaa.com/rozeneshinan