#امام_صادق #مرثیه_امام_صادق
در این مدینه هیچ به جز غم خبر نبود
از غصه سوخت دل ولی چون جگر نبود
از بس که آب گشته تنم از جفای خصم
باقی زجسمِ من اثری غیر سر نبود
صد شکر،گرچه خانه ام آتش گرفته است
ناموس من به خانه دگر پشت در نبود
اطفال من چو جوجه،همه لرزه بر بدن
امّا یکی از آنهمه بشکسته پر نبود
با دست بسته برد مرا دشمنم ولی
در بین کوچه خواهر من دربدر نبود
تیع ستم کشید به رویم عدو ولی
دیگر سخن ز چوب و سر و طشت زر نبود
🔸شاعر:
#محمود_اسدی
_______________________________
درگاه شاعرانروضه نشینان 👇
https://eitaa.com/rozeneshinan
#امام_صادق #مرثیه_امام_صادق
ای اشک چشم ما همه وقف عزای تو
دلهای دوستان همه صحن و سرای تو
چشمم سوی مدینه دلم جانب بقیع
گرم زیارت حرم با صفای تو
از لحظهای که خاک لحد بر تو چیده شد
خاک بقیع نه!دل ما گشت جای تو
آیا در بقیع شبی باز میشود
تا در کنار قبر تو گریم برای تو؟
بردند دستبسته تو را سوی قتلگاه
با آنکه بود عرش خدا جای پای تو
ای صد مسیح زندۀ ذکر شبانهات
خاموش شد چگونه صدای دعای تو
آخر ز زهر کین جگرت پاره پاره شد
ای پارههای دل، گُل بزم عزای تو
تشییع شد چو پیکر پاک تو تا بقیع
میکرد گریه ختم رسل در قفای تو
چون شمع، آب شد بدنت از شرار زهر
ای جان عالمی همه بادا فدای تو
تنها نه «میثم»...از غم و اندوه و غربتت
آگه کسی نگشت به غیر از خدای تو
🔸شاعر:
#استاد_غلامرضا_سازگار
________________________________
درگاه شاعرانروضه نشینان 👇
https://eitaa.com/rozeneshinan
#امام_صادق #مرثیه_امام_صادق
از غربتم کسی بخدا با خبر نشد
کس با خبر ز سوز دلم جز جگر نشد
آتش گرفت خانه ام امّا نه همچو دل
خانه در آن زمان؛چو دلم پر شرر نشد
وقتیکه سوخت در،زنِ آبستنی نبود
اینجا زنی ز ضرب لگد بی پسر نشد
شد ظلم هرچه بر من و برخانواده ام
امّا زظلم کرب وبلا بیشتر نشد
هر سو دوید دختر من بین شعله ها
امّا کسی به جانب او حمله ور نشد
پای پیاده در پی مرکب دویده ام
با اینهمه بریده زتن دست وسر نشد
🔸شاعر:
#محمود_اسدی
________________________________
درگاه شاعرانروضه نشینان 👇
https://eitaa.com/rozeneshinan
#امام_صادق #مرثیه_امام_صادق
کس از دل امام غریبم خبر نداشت
با او مدینه هم سر یاری دگر نداشت
سوگند میخورم به مظلومی علی
دنیا زآل فاطمه مظلومتر نداشت
از آن زمان که سوخت در خانه علی
آتش زدرب خانه شان دست بر نداشت
آتش کجا و خانه فرزند مصطفی
آنروز روزگار مسلمان مگر نداشت
تنها نه روزها پی آزارش آمدند
شبها امان زدشمن بیدادگر نداشت
گرم دعا و راز نیاز شبانه بود
مهلت ولی برای دعای سحر نداشت
آتش زدند خانه او را ولی دگر
بر سینه اش جراحتی از میخ در نداشت
بردند دست بسته اش از خانه با عذاب
حتی عبا به دوش و عمامه به سر نداشت
میزد نفس نفس پی مرکب ولی چه سود
آهش به قلب سنگ عدویش اثر نداشت
پایش برهنه بود ولی جای شکر داشت
چون خاک کوچه خار مغیلان دگر نداشت
بیچاره دختری که روی خار میدوید
بیچاره عمه اش که از او خبر نداشت
پایش که خسته بودو دو دستش که بسته بود
در زیر تازیانه دشمن سپر نداشت
دختر به هر خطر به پدر میبرد پناه
آن دختر سه ساله بمیرم پدر نداشت
از درد گوش پاره اگر ناله میکشید
بر گوشوار رفته به غارت نظر نداشت
تا دید در خرابه لب چاک خورده را
لب را گذاشت بر لب بابا و برنداشت
🔸شاعر:
#عبدالحسین_میرزایی
________________________________
درگاه شاعرانروضه نشینان 👇
https://eitaa.com/rozeneshinan
#امام_صادق #مرثیه_امام_صادق
میخواهـَم امشَب رُڪ بگویَم دَردهـا را
پَس خوش نَدارَم دیدنِ نامَردهـا را
هـَرڪَس ڪہ با نامِ عَلے خوش گَشتہ حالَش
شیرِحَلالِ مادَرَش باشَد حَلالَش
"مِی" دَر رَگِ ما دائماً جاریست ساقی
این مَستیِ ما عینِ هـُشیاریست ساقی
شِش بار پُر ڪَردَم سَبویِ هـَستے ام را
ڪَردَہ ست ڪامل نامِ صادق مَستے ام را
شُڪرِ خُدا نامِ عَلے ذڪرِ لَبِ ماست
شُڪرِ خُدا صادق رئیسِ مَذهـَبِ ماست
هـَرچَند بینِ روضہ هـامان او غَریب است
امّا مُرورِ حِڪمَتِ این غَم عَجیب است
بُگذار راحَت تَر بگویَم اوجِ غَم را
خاڪے شُدہ شعرَم بسوزان دَفتَرَم را
دَر "شَهـرِ دِل" جُز سُوختَن دَروازہ اے نیست
آتَش بہ دَربِ خانہ چیزِ تازہ اے نیست
بال و پَرَش میسوزَد اَز جور زَمانهـ
پایِ عَلے هـَرڪَس بِمانَد صادِقانهـ
هـے باز شُد روضہ هـمین ڪہ مَردِ خَستهـ
دَرڪوچہ هـا گَرداندہ شُد با دَستِ بَستهـ
اِمشَب دلَم هـِے میرَوَد دَر ڪویِ زَهـرا
اَز بَس ڪہ دارَد داغِ صادِق بویِ زَهـرا
مِهـمان ڪہ نَهـ! یڪ روضہ ے ناخواندہ دارَم
اَز فاطمیّہ یڪ شَبِ جاماندہ دارَم
شایَد خودَش میخواستہ ڪہ روضہ هـایَش
باشَد فَدایِ مادَرَش ! جانَم فدایَش
میخواست بَر رویِ سَرِ ما گُل بپاشَد
رَمزِ گُریزِ روضہ سَمتِ ڪوچہ باشَد
اَز روضہ ے مادَر اَگَرچہ سَهـم بُردهـ
شُڪرِخُدا شُڪرِخُدا سیلے نَخُوردهـ...!
🔸شاعر:
#محسن_کاویانی
________________________________
درگاه شاعرانروضه نشینان 👇
https://eitaa.com/rozeneshinan
#امام_صادق #مرثیه_امام_صادق
یارب خون میگرید شهر مدینه
صدیقه ی کبری زند به سینه
شد کشته صادق از زهر جانکاه
یا صاحب الزمان آجرک الله
رئیس مذهب را با قلب خسته
پای برهنه و با دست بسته
قاتل میبرد سوی قتلگاه
یا صاحب الزمان آجرک الله
آتش زبانه زد از خانه ی او
میلرزد از ستم دردانه ی او
با یاد زهرا از دل کشد آه
یا صاحب الزمان آجرک الله
🔸شاعر:
#میثم_مومنی_نژاد
_______________________________
درگاه شاعرانروضه نشینان 👇
https://eitaa.com/rozeneshinan
#امام_صادق #مرثیه_امام_صادق
عمریست زیر منت شیخ الائمه ایم
ما شیعه ایم و امت شیخ الائمه ایم
سرشار از محبت شیخ الائمه ایم
ریزه خور کرامت شیخ الائمه ایم
ما را ولاش سینه زن و بی قرار کرد
بر کشتی نجات حسینی سوار کرد
آقا اگر نبود که آدم نمی شدیم
از دودمان بانوی عالم نمیشدیم
این گونه بی قرار محرم نمی شدیم
دیوانه علامت و پرچم نمی شدیم
او عمر خود گذاشت که عاشق ترین شدیم
خواندیم قال صادق و روضه نشین شدیم
امشب دلم گرفته برای بقیع او
خون گریه می کنم به هوای بقیع او
جان مرا گرفته عزای بقیع او
امشب به یاد حال و هوای بقیع او
در مجلس مصیبت او گریه می کنیم
با فاطمه به غربت او گریه می کنیم
هم ماجرای آن در و دیوار زنده شد
هم ماجرای آتش و مسمار زنده شد
هم بی کسی حیدر کرار زنده شد
هم کینه مغیره و اشرار زنده شد
ابن ربیع مثل مغیره است ، بی حیاست
کارش همیشه طعنه و آزار و ناسزاست
ظالم ، شکست حرمت بیت الحرام را
لج کرد و برد پای پیاده امام را
آن مرد سالخورده ی والا مقام را
شاه بزرگ زاده با احترام را
او روی اسب و پای پیاده امام دین
در کوچه ها دوباره علی می خورد زمین
واویلتا به کوچه کشیده است ماجراش
خاکی شبیه چادر زهراست جامه هاش
این حلقه های اشک، گرفته ره نگاش
افتاده است لرزه چرا بین دست و پاش
پای پیاده ناله زند ، یاد عمه هاش
این پیرمرد شهر مدینه است کربلاش
شکر خدا که شهر مدینه سنان نداشت
خولی و زجر و حرمله و ساربان نداشت
سیلی برای دختر شیرین زبان نداشت
بزم شراب داشت ولی خیزران نداشت
شکر خدا که در جگرش نیزه ها نرفت
بعد از شهادتش بدنش زیر پا نرفت
🔸شاعر:
#محمدحسین_رحیمیان
________________________________
درگاه شاعرانروضه نشینان 👇
https://eitaa.com/rozeneshinan
#امام_صادق #مرثیه_امام_صادق
هزار مرتبه شکر خدا که شیعه شدیم
به سینه مُهر ولای علی نشانه زدیم
غلام خانه ی اولاد مصطفی هستیم
و دل به ریشه ی خاکی چادری بستیم،
که گفته اید دو عالم گدای مادر ماست
که خلق عالم و آدم برای مادر ماست
به لطف درس تو ما شیعه ایم شکر خدا
به زیر دین شمائیم تا ابد آقا
تو شیعه را نه، که اسلام را بنا کردی
چه مکتبی تو از این درس ها به پا کردی
هزار حوزه و مکتب به پا شده امّا
هنوز هم نرسیده به ابتدای شما
اگر چه این همه عالِم به حوزه ها هستند
هنوز جیره خور سفره ی شما هستند
سلام ما به شما ای سلاله ی پر نور
سلام ما به شما یا مروج العاشور
نشسته ایم در این روضه ها کنار شما
که اشک ما بشود مایه ی قرار شما
چقدر گریه نوشتی به پای عاشورا
چقدر روضه نوشتی برای عاشورا
به داغ پیکر اکبر چقدر باریدی
به یاد حنجر اصغر چقدر باریدی
به دست بسته ی زینب چه گریه ها کردی
چه گریه ها که به دست ز تن جدا کردی
چقدر حسّ عجیبی حکایتت دارد
چه ماجرای غریبی شهادتت دارد
اسیر داغ شمائیم و سینه می کوبیم
به سینه از غم داغ مدینه می کوبیم
دوباره هیزم و آتش، دوباره دود سیاه
دوباره روضه زهرا، دوباره گریه و آه
تو را چو جدّ غریبت کشان کشان بردند
میان خنده اوباش و این و آن بردند
میان کوچه ی غم ها زمین زدند تو را
شبیه حضرت زهرا زمین زدند تو را
درست ... اینکه زمین خوردی و پر از دردی
اگرچه پیر، ولی بازهم شما مردی
خدا کند که دگر مادری زمین نخورد
به پیش چشم ترِ دختری زمین نخورد
🔸شاعر:
#وحید_محمدی
________________________________
درگاه شاعرانروضه نشینان 👇
https://eitaa.com/rozeneshinan
#امام_صادق #مرثیه_امام_صادق
قسم به غربت خاکی که فوق تفسیر است
هوای شعر برای بقیع دلگیر است
نفس کشیدن بین غبارها سخت است
سرودن از حرم بی مزارها سخت است
چگونه شعر بگوید دلی که می گیرد
الا بقیع! چرا شاعرت نمی میرد
قرار نیست تو را بی سبب بهانه کنم
ولی بگو که دلم را کجا روانه کنم
کبوتری که در این خانه لانه داشته است
در آستان رضا آشیانه داشته است
چگونه باخبر از آن سرای درد و غم است
دلش خوش است که نامش کبوتر حرم است
بقیع، سامره و کربلا و مشهد نیست
در این سرا خبری از رواق و گنبد نیست
بقیع مثل نجف نیست تا که مهمانش
به راحتی بنشیند میان ایوانش
ولی بقیع، بهشتی ست با چهار مزار
بقیع مژده سالی ست با چهار بهار
چهار مظهر غربت چهار تن مظلوم
چهار قبر غریب از چهارده معصوم
فقط میان بقیع است این قرار و تمام
به یک سلام شوی زائر چهار امام
ولی نه، آه دلم ناتمام مانده هنوز
به سینه حسرت عرض سلام مانده هنوز
سلام از عمق دل دیده ای که پُر ابر است
به مادری که بدون حرم نه بی قبر است
اگر سلام تو آتش به سینه ات افروخت
از آن دری ست که روزی میان آتش سوخت
مرا ببخش! نمی خواهم آتشت بزنم
چگونه گویم از آن روز، خاک بر دهنم
ز هرُم شعله ی در یاس را که پژمردند
در آن هجوم علی را به ریسمان بردند
میان تلخی آن صحنه ی غبارآلود
شکست قامت مرد و مدینه شاهد بود
از آن غروب غم انگیر چند سال کذشت
که باز خاطره ی کوچه از خیال گذشت
مدینه همدم اندوه دودمان علی ست
و باز شاهد مردی ز خاندان علی ست…
…که باز آمده آتش در آستانه ی او
هزار شکر که محسن نداشت خانه ی او
رسیده اند که از باغ، لاله را ببرند
امام صادق هفتاد ساله را ببرند
تصورش چقدر سخت می شود ای وای
بزرگ طایفه در کوچه می دود ای وای
کسی نگفت مگر پیرمرد بردن داشت؟!
تن نحیف مگر تازیانه خوردن داشت؟!
میان گریه ی آرام او بلند نخند
به دست بی رمقش لااقل طناب مبند
میان سینه ی او روضه ی مدینه به پاست
طنین روضه اش از وای مادرش پیداست
عزیز فاطمه را بی اراده می بردند
همه سواره و او را پیاده می بردند
دوید و از نفس افتاد پشت آن مرکب
دوید و از نفس افتاد گفت یا زینب
اگرچه رفت ولی قامتش خمیده نبود
به نی مقابل چشمش سر بریده نبود
اگرچه رفت ولی سلسله به شانه نداشت
به جای جای تنش رد تازیانه نداشت
🔸شاعر:
#محمدعلی_بیابانی
________________________________
درگاه شاعرانروضه نشینان 👇
https://eitaa.com/rozeneshinan
#امام_صادق #مرثیه_امام_صادق
باد را زلفِ بید می فهمد
چون به هر سو وزید می فهمد
خَمِ زُلف مراد را در شب
چشم های مرید می فهمد
سطح فقه امامِ صادق را
عمق فقه جدید می فهمد
ما که نه ،حُرمت عزای تو را
مَرجعی چون وحید می فهمد
روضه های شهیده را تنها
آنکه خود شد شهید می فهمد
هَتک حُرمَت به قفل درها را
در حقیقت کلید می فهمد
عمق این روضه را هرآنکس که
گشت مویش سپید می فهمد
روضه ی زهر و روضه ی در را
هرکه شد نا امید می فهمد
غم ناموس و کوچه را قطعاً
آنکه رنگش پرید می فهمد
اثر زهر را دهان زیرِ
آفتاب شدید می فهمد
طعم گودال را به حجره ی خویش
هرکه هی پا کشید می فهمد
🔸شاعر:
#مهدی_رحیمی
________________________________
درگاه شاعرانروضه نشینان 👇
https://eitaa.com/rozeneshinan