✅ اشعار #شب_هشتم_محرم
______________________
#حضرت_علی_اکبر
تا که عقابت با سوارِ خویش، پر زد
طوفانِ پاییزی به باغ من ضرر زد
آه ای امید خیمهها !؛ وقتی که رفتی
افتاد، از پا زینب و دستی به سر زد
بالا بلندم !؛ کاش میبستی نقابی
چشمِ حرامیها تو را آخر نظر زد
ای سَروِ گلزارم ؛! خمیدم تا که دیدم
گلچین؛ عصای پیریام را با تبر زد
«اولادُنا اَکبادُنا» تفسیرش این است
هر زخمِ تو؛ زخمِ عمیقی بر جگر زد
آیینهی من !؛ با شکستِ تو شکستم
هر کس تو را زد؛ ضربهای هم بر پدر زد
با هر رجز تا اینکه گفتی نام خود را
با بغض حیدر؛ دشمنت هم بیشتر زد
ای کاش، دیگر هیچ بابایی نبیند
این آتشی که بر دلم داغ پسر زد
جان خودم را میدهم؛ اما تو برگرد
ای کاش میشد؛ چون به جان تو میارزد
🔸شاعر:
#رضا_قاسمی
_______________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
✅ اشعار #شب_هشتم_محرم
___________________
#حضرت_علی_اکبر
چقدر ابن ملجم اینجا هست
که زده ضربه ها به فرق سرت
اربا اربا شدی به عشق علی
میکند خاک غم به سر پدرت
اینقدر پا نکش زمین بابا
از عطش تیر میکشد جگرت
چه بلایی سر تو اوردند
میچکد خون زدیده های ترت
زده آتش به کل جان و تنم
این نفسهای گرم و شعله ورت
من خودم یک کویر بی ابم
که لبم را نشانده ام به لبت
سنگ و شمشیر و نیزه میبینم
همه جا ریخته به دورو برت
چشم خود وا کن و بگو بابا
چه کسی اینچنین زده کمرت
این همه دست و پا نزن ُمردم
کشته من را شکاف روی سرت
پاشو عمه رسیده لطمه زنان
میدهم جان مادرم قسمت
لحظه جمع پیکرت دیدم
چقدر کم شده ست از بدنت
🔸شاعر:
#محمد_حبیب_زاده
________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
✅ اشعار #شب_هشتم_محرم
_____________________
#حضرت_علی_اکبر
خواست با دستش ببندد پلکِ پَرپر را نشُد
خواست تا با گریه شویَد پلکِ دیگر را نشُد
رویِ زانو چار دست و پا رسیده بر سَرَش
خواست زینب نشنود لبخندِ لشگر را نشُد
گفت بابایی بگو اما فقط یک "با" شنید
هرچه میکوشید گویَد حرفِ آخر را نشُد
با دو انگشتش میانِ حَلق دنبال چه است؟
خواست تا بیرون کِشَد یک تکه خنجر را نشُد
خُردههایی استخوان از سینه بالا میرَوند
خواست تا خالی کُنَد هربار حنجر را نشُد
خواست زینب تا که بردارد حسینش را نشُد
خواست بابا هم کِشَد تا خیمه خواهر را نشُد
غیرتیاش کرد شاید چشمها را وا کند
هِی نشان میداد خاکِ رویِ معجر را نشُد
خواست بردارد از این پاشیده در آغوشِ خویش
دست را پا را نشُد تَن را نشُد سر را نشُد
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
✅ اشعار #شب_هشتم_محرم
________________________
#حضرت_علی_اکبر
تنها اگر ماندم ندارم غم علی دارم
حتی اگر باشد سپاهم کم، علی دارم
شکر خدا که قلب اهل خیمه آرام است
وقتی که هم عباس دارم هم علی دارم
شکر خدا که پرچمم در دست عباس است
از دست او افتاد اگر پرچم، علی دارم
آری عصای دست دارم، قامتم روزی
از داغ عباسم اگر شد خم علی دارم
با خویش میگفتم اگر روزی نباشم هم
زنها نمی مانند بی محرم، علی دارم
دور و برم کم کم شد از اصحاب هم خالی
اما دلم خوش بود میگفتم علی دارم
میخواستم عالم پر از نام علی باشد
حالا به روی خاک یک عالم علی دارم
🔸شاعر:
#سیدمحمدمهدی_شفیعی
________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
✅ اشعار #شب_هشتم_محرم
_______________________
#حضرت_علی_اکبر
تماشا میکند با حسرتی جانسوز اکبر را
تماشا میکند آئینه ی روی پیمبر را
به ذکر یاعلی تعویذ میخواند بر اندامش
به میدان میفرستد اینزمان ثانی حیدر را
تلاوت میکند آیه به آیه قامت او را
به آتش میکشد امًّ یجیبش قلب مضطر را
عجب دلشوره ای دارد نگاه زاده ی زهرا
گرفته دست بر پهلو ، به یاد آورده مادر را
عجب دلشوره ای دارد حسین آنجا که نی بیند
به مسلخ میکشاند دست شب خورشید خاور را
عجب بُغضی نشسته بر گلوی تشنه ی مولا
که حتّی جان ندارد سر دهد الله اکبر را
بیایید ای جوانان بنی هاشم که نتوانم
به سوی خیمه برگردانم این صدپاره پیکر را
من از بغض گلوگیری که اصغر داشت فهمیدم
برادر مرده میداند غم مرگ برادر را
🔸شاعر:
#اسماعیل_پورجهانی
______________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
✅ اشعار #شب_هشتم_محرم
__________________
#حضرت_علی_اکبر
هیچ بابایی نبیند انچه را من دیده ام
من جوانم را غریق موج اهن دیده ام
مثل باران می چکید از دست هایم پیکرش
هستی ام را روی دستم اربن اربن دیده ام
یک تنه میرفت بر جنگ علی نشناس ها
وقت برگشتن تنش را چند صد تن دیده ام
لشکری دستش به خون لاله ام رنگین شده
قاتلش را یک نفر نه جمع دشمن دیده ام
بی دفاع از کوچه های سنگ و اهن می گذشت
مادرم را در وجودش خوب روشن دیده ام
هر چه با غم ناز رویش را کشیدم برنگشت
خون مانده در گلویش را کشیدم برنگشت
🔸شاعر:
#حسن_کردی
________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
✅ اشعار #شب_هشتم_محرم
_______________________
#حضرت_علی_اکبر
برخيز و رحم كن به دل بى امان من
داغ تو پير كرد مرا اى جوان من
هفت آسمان به حال تنت گريه مي كنند
برخيز اى ستاره ى هفت آسمان من
آئينه ى رسول خدا، اكبرِ حسين
هستى تمام هستى و روح و روان من
اين تير و تيغها كه به تو سجده مى كنند
گويا شنيده اند صداى اذان من
هر تيغ تا به جسم تو برخورد مي كند
يكباره تير مى كشد از استخوان من
اينقدر دست و پا به روى خاكها نكش
بردى تمام جان من اى نيمه جان من
گيرم كجاى اين بدن قطعه قطعه را؟
سخت است اى خدا چقدر امتحان من...
دارم به سوى خيمه تو را مى برم، ولى
مي ريزى از عبا، پسر مهربان من
🔸شاعر:
#مهدى_فخارشاكرى
_______________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
✅ اشعار #شب_هشتم_محرم
_______________________
#حضرت_علی_اکبر
ای گل لاله ی من از چه تو پرپر شده ای
غرقِ در خون به روی خاک،شناور شده ای
رخ چو پیغمبر وتا فرق تو بشکافته شد
دیدم اکبر که تو در هیبت حیدر شده ای
پسر حضرت لیلا شده لیلا،حیران
باعث خون جگریِ دل مادر شده ای
موقع رفتن میدان علی اکبر بودی
حال ای اکبر من صد علی اصغر شده ای
مرکبت جای حرم در وسط لشکر رفت
سبب عشرت و شادی،برِلشکر شده ای
تیغ جرّاحی زنهای عدو کشت تو را
فکر کردم وسط دشت تو بی سر شده ای
🔸شاعر:
#محمود_اسدی
________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
✅ اشعار #شب_هشتم_محرم
______________________
#حضرت_علی_اکبر
شکر خدا زره زتنت در نیامده
با چنگ گرگ پیرهنت درنیامده
میخواستم باز ببوسم لبت ولی
دیدم که تیراز دهنت در نیامده
یک دشت اکبروپدری پیرویک عبا
حتی زعهده کفنت در نیامده
دارم زروی خاک جگرم را جمع میکنم
این چند نیزه از بدنت در نیامده
با یک فضع محاسن بابا خضاب شد
حرفی زدست و پا زدنت در نیامده
برخیز جانم امده از گریه برلبم
مدیون گیسوی پریشان زینبم
پیش دشمن مپسند این همه من گریه کنم
🔸شاعر:
#قاسم_نعمتی
________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
✅ اشعار #شب_هشتم_محرم
_______________________
#حضرت_علی_اکبر
به پیمبر قسم که چشم زدند!
قد و بالای حیدری ات را
نیزه ای از شکاف پهلویت
می برد عطر کوثری ات را
با چه سختی گرفتی از این زخم
کمی از ارث مادری ات را
یاس های حرم پریشان اند
ای بهارم، اسیر پاییزی
به تنت کافی ست دست زنم!
مثل تسبیح پاره می ریزی
ای جوانم! عصای دستم باش
با امید آمدم که برخیزی
عمرسعد با پسرهایش
به من داغ دیده می خندید
به سر شانه هایشان می زد
به من قد خمیده می خندید
من، بریده بریده ناله زدم
او بریده بریده می خندید
پیکرت را چگونه جمع کنم!؟
دست لرزان سر کمر دارم
کار من نیست خیمه بردن تو!
پیرم، از حال خود خبر دارم
بوریای خودم که دستم نیست
با عبا بایدت که بردارم
به غرورم چه قدر برخورده!
حرمله طبل می زند از شوق
لشکر کوفه کف زنان آن سو
شده دریای جزرومد از شوق
تا کنار تنت زمین خوردم
خنجری کهنه برق زد از شوق
🔸شاعر:
#وحید_قاسمی
________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
✅ اشعار #شب_هشتم_محرم
_______________________
#حضرت_علی_اکبر
به پیمبر قسم که چشم زدند!
قد و بالای حیدری ات را
نیزه ای از شکاف پهلویت
می برد عطر کوثری ات را
با چه سختی گرفتی از این زخم
کمی از ارث مادری ات را
یاس های حرم پریشان اند
ای بهارم، اسیر پاییزی
به تنت کافی ست دست زنم!
مثل تسبیح پاره می ریزی
ای جوانم! عصای دستم باش
با امید آمدم که برخیزی
عمرسعد با پسرهایش
به من داغ دیده می خندید
به سر شانه هایشان می زد
به من قد خمیده می خندید
من، بریده بریده ناله زدم
او بریده بریده می خندید
پیکرت را چگونه جمع کنم!؟
دست لرزان سر کمر دارم
کار من نیست خیمه بردن تو!
پیرم، از حال خود خبر دارم
بوریای خودم که دستم نیست
با عبا بایدت که بردارم
به غرورم چه قدر برخورده!
حرمله طبل می زند از شوق
لشکر کوفه کف زنان آن سو
شده دریای جزرومد از شوق
تا کنار تنت زمین خوردم
خنجری کهنه برق زد از شوق
🔸شاعر:
#وحید_قاسمی
________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
✅ اشعار #شب_هشتم_محرم
_______________________
#حضرت_علی_اکبر
تو را به خیمه به این شانهی خَم آوردم
تو را به دستِ خودم حیف کمکم آوردم
برایِ خواهرکانت کمی لباسِ تو را...
برایِ گیسوی خود خاکِ عالم آوردم
صدایِ گریهی من تا مزارِ لیلا رفت
برایِ مادرِ تو آیهی غم آوردم
شکسته اینطرف و آنطرف کشیدم دست
هرآنچه از تو در این دشت دیدم آوردم
هرآنچه رنگِ تو را داشت ای انارِ حرم
هرآنچه بویِ تو میداد آنهَم آوردم
رسید عمه و تا خیمهها مرا آورد
که پیش خندهی نامحرمان کم آوردم
تو را من از بغلم پاره پاره میچینم
خدایِ من پسرم را چه دَرهَم آوردم
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
_______________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️