#سطری_از_کتاب 📚
#داستان_کوتاه
روزی شاگردی به استاد خویش گفت:
«استاد میخواهم یکی از مهمترین خصلتهای #انسان را به من بیاموزی؟»
استاد گفت:
« آماده شو با هم به جایی برویم.»
استاد شاگرد جوانش را به پارکی که در آن #کودکان مشغول بازی بودند، برد.
استاد گفت: «خوب به مکالمات بین کودکان گوش کن.»
👥 مکالمات بین کودکان به این صورت بود: «الان نوبت من است که فرار کنم و تو باید دنبال من بدوی! نخیر، الان نوبت توست که دنبالم بدوی! اصلا چرا من هیچ وقت نباید فرار کنم؟ و حرفهایی از این قبیل...»
استاد ادامه داد: «همانطور که شنیدی، تمام این کودکان طالب آن بودند که از دست دیگری فرار کنند.
آدم بزرگ نیز این گونه است؛ او هیچگاه حاضر نیست با شرایط موجود روبرو شود و دائم در تلاش است از حقایق و واقعیات #زندگی خود #فرار کند و هرگز کاری برای بهبود زندگی خود انجام نمیدهد.
@Roznegaar