هدایت شده از شعر و سبک. رضا نصابی. یا رقیه
09129317823
4_6030745180120811067.mp3
7.48M
اتچ بات:
هدیه به حضرت عباس صلوات
شور یا زمینه به سبک مسیر رو ضه باز
حضرت عباس
شعر رضا نصابی
به نفس کربلایی جواد حقیقت
اب اورم عباس دلاورم عباس
ای یاورم عباس می روی از دستم
یک تنه هستی تو همه سپاه من
ای لشگرم عباس می روی از دستم
پیچیده خبر که سر دار افتاد
علم از دست علمدار افتاد
برسه تا کنار عباسش
رو زمین حسین هزار بار افتاد
امون ای وای امون از غربت
دیدم سر تو خرد عمودو افتادی
برابرم عباس می روی از دستم
دیدم رو خاک افتاد دست علمدارت
برادرم عباس می روی از دستم
سر تو تا بین ابرو واشد
کنار پیکر تو بلوا شد
همه از تو می برن یک سهمی
دور تو معرکه ای بر پا شد
امون ای وای امون از غربت
بدونه تو می شه خیلی جسارت ها
به این حرم عباس می روی از دستم
نباشی تو می شه همسفر خولی
که خواهرم عباس می روی از دستم
تو نباشی می ره بین انظار
گذرش می افته توی بازار
تو نباشی زینبم پیر می شه
می بینه بعد تو خیلی ازار
امون ای وای امون از غربت
رضا نصابی
هدایت شده از شعر و سبک. رضا نصابی. یا رقیه
09129317823
4_5915826458168657603.mp3
2.76M
:هدیه به حضرت عباس صلوات
شور حضرت عباس
شعرو سبک رضا نصابی
به نفس کربلایی احسان صفری
:
از جا بلند شو ای امیر لشکرم ابولفضل
از جا بلند شو ای پناه خواهرم ابولفضل
از جا بلند شو ای امید اهل حرم عباس
از جا بلند شو ای امید دخترم ابوالفضل
یا رو یاودم
ای آب آورم
برخیر و نگاه
کن سوی حرم
ای
امید بچه ها بلند شو
پناه خیمه ها بلند شو
ب خاطر خدا بلند شو
تیره سه پر بسته چش تر تو رو عباس
عمود شکته تا ابرو سره تو رو عباس
ببین شکسته کمرم پاشو برادره من
گرفته صحرا بوی پیکر تورو عباس
ساقی حرم
ای برادرم
میگیره سراغ
از تو دختدم
ای
برادرم بلند شو ازجا
ای لشکرم بلند شو از جا
آب آورم بلند شو از جا
رضا نصابی
هدایت شده از شعر و سبک. رضا نصابی. یا رقیه
09129317823
4_5832581092799940998.mp3
12.24M
هدیه به حضرت ام البنین صلوات
زمینه ی حضرت ام المبنین
دارم میرم با قلبی اروم از دنیا
شعررضا نصابی. مجید مراد زاده
به نفس مداح خوش نفس نوجوان اصفهان
حسین نصر اصفهانی
❤️بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ❤
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
تقدیم به حضرت ام البنین(س)
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
همسری دارد امیرالمومنین
نامِ نیکویش بُوَد ام البنین
او زنی والا مقام و ساده بود
با نسب ، با ریشه و آزاده بود
بعدِ زهرا از لحاظ مرتبت
کَس ندارد این مقام منزلت
چار فرزندش به راه دین دهد
هر چه دارد در ره آیین دهد
چونکه او آمد به بیت مرتضی
گفت با آن شهسوار و مقتدا
من کنیز و خادم این خانه ام
گِرد شمع کودکان پروانه ام
آمدم تا خدمتِ ایشان کنم
جان فدای مقدم جانان کنم
بعدِ چندی گفت او با مرتضی
نامِ من تغییر ده ای با وفا
چون مرا تو فاطمه کردی خطاب
در دلِ طفلان بیفتد اضطراب
پس علی نامش همی تغییر داد
خواب او را زین سبب تعبیر داد
دیده بُد در خواب او در کودکی
میشود شیرین برایش زندگی
دامنش خود نور باران میشود
صاحب خورشید تابان میشود
محفلش پر از ستاره میشود
جای چندین ماه پاره میشود
مدتی در فکر و ذکر خواب بود
بهر تعبیرش همی بی تاب بود
چون علی ام البنینش نام داد
این بشارت را به او اعلام داد
گفت تو ام البنینی ای صنم
مادری بس نازنینی محترم
دامن تو شیر پرور میشود
صاحب چندین غضنفر میشود
القَرَض اولاد اول چون رسید
مرتضی چون وارث خود را بدید
پس ز جان او را به آغوشش کشید
این سخن آهسته در گوشش کشید
کی غضنفر تو امیرِ لشکری
کربلا تو بر حسینم یاوری
چون که رفتی هم ره او کربلا
درمیان صحنهی جنگ و بلا
از حسینم کن حمایت ای پسر
تا شود راضی ز تو مام و پدر
این سخن ام البنینش چون شنید
اشکِ مولا را در آن صحنه چو دید
از علی کردی سوال آن نازنین
پاسخی دادی امیرالمونین
این پسر عباسِ نام آور شود
بس شجاع و شیر و جنگاور شود
چون حسینم میرود در نِینوا
تا نماید یاریِ دینِ خدا
در رکابش این پسر غوغا کند
محشری بر پا در آن صحرا کند
هردو دستش میشود از تن جدا
فرقِ او در راه حق گردد دو تا
چونکه مادر گفتهی مولا شنید
از دلش آه و فغانی بر کشید
شد ز جا و حضرت عباس را
باب حاجاتِ تمامِ ناس را
خدمت سلطان مظلومان بِبُرد
بر سرش گرداند و دستِ او سپرد
گفت این باشد غلامی محضرت
خادم در گاه زینب خواهرت
پس چو عباسش شدی در کربلا
با برادر ها شهید و سر جدا
در مدینه گفت پس ام البنین
جمله ای با آه و افغان این چنین
بعد از این امِ بنین من نیستم
خود ندانم چیستم یا کیستم
یک زمان شاهی چو حیدر داشتم
چار فرزندی دلاور داشتم
این زمان بیچاره و مضطر شدم
همچو باغی بی گل و بی بَر شدم
با وجود این همه رنج و ملال
قتل این نام آوران و این رجال
این بُوَد بس افتخارم در جهان
چون که هستم مادر آن" شاهدان"
جمله فرزندان از جان بهترم
شد فدایی حسین تاج سرم
صد چو عبدِالله و عباسِ رشید
باد قربانیِ آن شاهِ شهید
گریه نه بر عُون و جعفر میکنم
نه بر عباسِ دلاور میکنم
چونکه اینان جمله مادر داشتند
در مدینه یارو یاور داشتند
گریه ام باشد برای شاهِ دین
بر حسین و اکبر و بر عابدین
نوحه بر زینب کنم من روز و شب
از غمش هستم همی در تاب و تب
این ادب از مادرش ام البنین
منتقل گشتی به عباسش یقین
چونکه عباس به دورِ زندگی
با تمام شوکت و آزادگی
خویش را عبدِ حسینش خوانده است
چون غلامی در کنارش مانده است
در دمِ آخر فقط در کربلا
گفته است با شاهِ دین ادرِک اخا
این وراثت را ز مادر برده بود
شیر از آن عباس پرور خورده بود
الاسف این بانویِ نیکو خصال
باتمام عزت و فخر و کمال
در مدینه مرقدش ویرانه است
بی گل و شمع و بی پروانهاست
کی شود روزی در آن صحن و مکان
بقعه ای سازند از نو شیعیان
ای طریقت گر به دل درد و غم است
حضرت ام البنینش مرهم است
عرض حاجت نزد آن بانو بگو
چارهی دردت ز کویِ او بجو
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
تقدیمی:حاج مرشدعلی طریقت
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🌹اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم🌹
هدایت شده از کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
#حضرت_ام_البنین__س__روضه
فدای حُسن دل انگیز باغبان شده بود
بهار، با همه سرسبزی اش خزان شده بود
چهار دسته گُلش را به پنج تن بخشید
مقیمِ خاکِ درش، هفت آسمان شده بود
چه سربلند و سرافراز امتحان پس داد
برای عرض ادب، سخت امتحان شده بود
به عشق «شیر خدا» از یل دلاور خود
گذشت اگر چه در این راه نیمه جان شده بود
چه امتحان بزرگی که در رثای حسین
و نه به خاطر فرزند روضه خوان شده بود
اگر چه پیر شد از داغِ بی امان، اما
به پشتوانهٔ زینب دلش جوان شده بود
فدای «اُمّ اَبیها» شدن علامت داشت
به این سبب قد «اُمّ البنین» کمان شده بود
سیدمهدی موسوی
حضرت ام البنین (س)
روضه
4_5805335851793646255.mp3
7.63M
🍃🌷﷽🌷🍃 ❣
#شور_روضه_ای_حضرت_ام_بنین_س
#سبک_دوماه_گفتیم
#دارم_میرم_باقلبی_اروم
🍁🍁334🍁🍁
✅بنداول
دارم میرم. باقلبی آروم از دنیا
دارم میرم. کنارحضرت زهرا(س)
دلم تنگه برای سرور مولام
دلم تنگه برای کربلایی هام
دلم تنگه برای گلهای یاسم
براجعفر برا عثمان وعباسم
دلم تنگه برا عبدالله واکبر(ع)
برای عون. رقیه و علی اصغر(ع)
دیگه بسه رسیده جون من برلب
دلم تنگه. براحسین برا زینب(س)
دلم تنگه دلم تنگه
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
✅بنددوم
ابالفضلم. ای عباس رشید من
ابالفضلم گل من ای امید من
ابالفضلم بگردم دوره تو مادر
ابالفضلم یل خوش قامت حیدر
ابالفضلم. شدم بی کس تو این دنیا
ابالفضلم. شدم بعد ازشما تنها
ابالفضلم رسیده بر لبم جونم
ابالفضلم شب و روز روضه می خونم
ابالفضلم. چقد قبر تو شد کوچک
ابالفضلم این قبر توست یا یک کودک
ابالفضلم شکسته پرُوبال تو
ابالفضلم شیرم مادر حلال تو
ابالفضلم بریدن دست و بازوتو
ابالفضلم زدن تیر چشم و ابروتو
ابالفضلم شنیدم هستی زینب(س)
توعلقمه رو خاک افتادی ازمرکب
ابالفضلم تو هم مثل بابات حیدر
ابالفضلم عمود خورد به سرت مادر
ابالفضلم شنیدم بدتورو کشتن
ابالفضلم سرت را روی نی بستن
ابالفضلم شنیدم توی علقمه
سرت بوده روی دامان فاطمه(س)
ابالفضلم شنیدم توی کربلا
تنت افتاد به روی خاک این صحرا
ابالفضلم. شنیدم من توی گودال
تن خونیش به زیر مرکبا پامال
شنیدم که تنش رو زیر رو کردن
توی قلبش چندتا نیزه فرو کردن
شنیدم من که خیمه هابه غارت رفت
شنیدم من که زینب به اسارت رفت
بعدتو شد سرحسین من جدا
سر تو باحسین رفت روی نیزه ها
شعر رضا نصابی. مجید مراد زاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین آیه قرآن
بسم الله الرحمن الرحیم
دومین آیه قرآن
الحمدلله رب العالمین
وقتی از جمله الحمدلله استفاده میکنی
یعنی به حکمت خدا احترام میذاری
و اقرار میکنی که تنها تکیه گاهت خداست
تنها پناهت تنها امیدت تنها معبودت
و همه چیزت خداست
و وقتی خدا میبینه که روی زمین
همچین بنده ای داره
مطمئن باش
براش کم نمیذاره ۔ ۔ ۔
از صمیم قلب بگو الحمدلله
ﻭﺻﯿﺖ ﻧﺎﻣﻪ پادشاه بزرگ یونان
ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﺰﺭﮒ ﯾﻮﻧﺎﻥ, ﭘﺲ ﺍﺯ ﺗﺴﺨﯿﺮ ﮐﺮﺩﻥ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﻫﺎﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺑﺴﯿﺎﺭ, ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺑﻪ ﻭﻃﻦ ﺧﻮﺩ ﺑﻮﺩ. ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﺭﺍﻩ, ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺪﺕ ﭼﻨﺪ ﻣﺎﻩ ﺑﺴﺘﺮﯼ ﮔﺮﺩﯾﺪ.
ﺑﺎ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺷﺪﻥ ﻣﺮﮒ, پادشاه ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﮐﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﭘﯿﺮﻭﺯﯼ ﻫﺎﯾﺶ, ﺳﭙﺎﻩ ﺑﺰﺭﮔﺶ, ﺷﻤﺸﯿﺮ ﺗﯿﺰﺵ ﻭ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺛﺮﻭﺗﺶ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺍﻭ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﻫﺎﻥ ﺍﺭﺗﺶ ﺭﺍ ﻓﺮﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﯼ ﺗﺮﮎ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ. ﺍﻣﺎ ﺳﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺩﺍﺭﻡ. ﻟﻄﻔﺎ, ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺣﺘﻤﺎ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﯿﺪ.
ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﻫﺎﻥ ﺍﺭﺗﺶ ﺩﺭﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺍﺷﮏ ﺍﺯ ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺳﺮﺍﺯﯾﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺸﺎﻥ ﺍﻃﺎﻋﺖ ﮐﻨﻨﺪ. پادشاه ﮔﻔﺖ:
ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺍﻡ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﭘﺰﺷﮑﺎﻥ ﻣﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺎﺑﻮﺗﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺣﻤﻞ ﮐﻨﻨﺪ.
ﺛﺎﻧﯿﺎ, ﻭﻗﺘﯽ ﺗﺎﺑﻮﺗﻢ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﻗﺒﺮ ﺣﻤﻞ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ, ﻣﺴﯿﺮ ﻣﻨﺘﻬﯽ ﺑﻪ ﻗﺒﺮﺳﺘﺎﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﻃﻼ, ﻧﻘﺮﻩ ﻭ ﺳﻨﮓ ﻫﺎﯼ ﻗﯿﻤﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺧﺰﺍﻧﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﺟﻤﻊ ﺁﻭﺭﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﭘﻮﺷﺎﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ.
ﺳﻮﻣﯿﻦ ﻭ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺩﺳﺘﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺍﺯ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﺁﻭﯾﺰﺍﻥ ﺑﺎﺷﺪ.
ﻣﺮﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﺁﻧﺠﺎ ﮔﺮﺩ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﻋﺠﯿﺐ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩﻧﺪ. ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺟﺮﺃﺕ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﻧﺪﺍﺷﺖ. ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﯼ ﻣﻮﺭﺩ ﻋﻼﻗﻪ پادشاه ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﻮﺳﯿﺪ ﻭ ﺭﻭﯼ ﻗﻠﺐ ﺧﻮﺩ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﭘﺎﺩﺷﺎه, ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﯿﻢ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻫﺎﯾﺘﺎﻥ ﺍﺟﺮﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ. ﺍﻣﺎ ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ ﭼﺮﺍ ﭼﻨﯿﻦ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﺩﺍﺭﯾﺪ؟ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﭘﺮﺳﺶ, پادشاه ﻧﻔﺲ ﻋﻤﯿﻘﯽ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﻣﻦ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺁﮔﺎﻩ ﺳﺎﺯﻡ ﺍﺯ ﺳﻪ ﺩﺭﺳﯽ ﮐﻪ ﺗﺎﺯﻩ ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ:
ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﭘﺰﺷﮑﺎﻥ ﺗﺎﺑﻮﺗﻢ ﺭﺍ ﺣﻤﻞ ﮐﻨﻨﺪ ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻔﻬﻤﻨﺪ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﺩﮐﺘﺮﯼ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺭﺍ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺷﻔﺎ ﺩﻫﺪ. ﺁﻥ ﻫﺎ ﺿﻌﯿﻒ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭼﻨﮕﺎﻝ ﻫﺎﯼ ﻣﺮﮒ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﻫﻨﺪ. ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ, ﻧﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﻣﺮﺩﻡ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻨﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺑﺪﯼ ﺩﺍﺭﻧﺪ.
ﺩﻭﻣﯿﻦ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﯼ ﺩﺭﻣﻮﺭﺩ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﻃﻼ, ﻧﻘﺮﻩ ﻭ ﺟﻮﺍﻫﺮﺍﺕ ﺩﯾﮕﺮ ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﺭﺍﻩ ﺑﻪ ﻗﺒﺮﺳﺘﺎﻥ, ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﯽ ﺭﺳﺎﻧﺪ ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﯾﮏ ﺧﺮﺩﻩ ﻃﻼ ﻫﻢ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﺒﺮﻡ. ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻔﻬﻤﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺛﺮﻭﺕ ﺭﻓﺘﻦ ﺍﺗﻼﻑ ﻭﻗﺖ ﻣﺤﺾ ﺍﺳﺖ.
ﺳﻮﻣﯿﻦ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺍﻡ ﯾﻌﻨﯽ ﺩﺳﺘﻬﺎﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺍﺯ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﺑﺎﺷﺪ, ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻡ ﻭ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ.
هدایت شده از شمیم قرآن مجتمع مشکات
5.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥بازشدن درب خانه حضرت زهرا (س) برای اولین بار
دراین فیلم به درخواست رییس جمهور چچن، درب خانه حضرت زهرا (س) به دست سعودیها گشوده میشود و رمضان احمدوویچ قدیروف،جلوی چشم وهابیها، خاک کف خانه بی بی را میبوسد و به در و دیوار آن تبرک میجوید...