‏گَرچه ریزَد خون من آن دوست رو، پایِ کوبان جان براَفشانم بَر او، رَقص جولان بر سر میدان کنند، رَقص اَندَر خون خود مردان کنند، چون رَهَند از دست خود،دستی زنند، چون جَهَند از نقص خود،رقصی کنند،