🌷کجایید ای شهیدان خدایی...
🔹بعد از عملیّات والفجر چهار وقتی از ارتفاعات کنگرک بر می گشتیم من و محمدحسین یوسف الهی (رزمنده و عارف لشگرثارالله-ع) تنها داخل یک ماشین بودیم همه بچّه ها بار و بنه را جمع کرده و رفته بودند و ما آخرین نفرها بودیم.
🔸توی ماشین صحبت می کردیم و می آمدیم محمد حسین گفت رادیو را روشن کن به محض این که رادیو را روشن کردم سرود کجایید ای شهیدان خدایی شروع شد
🔹با شنیدن این سرود یک مرتبه ساکت شد مستقیم به جاده نگاه می کرد یک دستش روی فرمان و دست دیگرش هم روی شیشه ماشین بود چنان محو سرود شده بود که دیگر توجهی به اطرافش نداشت
🔸احساس می کردم که فقط
جسمش اینجاست گویا یاد رفقای شهیدش افتاده بود
🔹حال و
هوایی که در آن لحظه داشت ناخوداگاه مرا هم دنبال خود می کشید وقتی سرود تمام شد باز هم در حال و هوای خودش بود و تا رسیدن به مقصد
دیگر هیچ حرفی نزد
کجایید ای شهیدان خدایی
بلا جویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک بالان عاشق
پرنده تر ز مرغان هوایی
کجایید ای شهان آسمانی
بدانسته فلک را در گشایی
کجایید ای ز جان و جا رهیده
کسی مر عقل را گوید کجایی؟
کجایید ای در زندان شکسته
بداده وامداران را رهایی
(منبع کتاب:حسین, پسر غلامحسین صفحات۱۲۹_۱۲۸)
▫️▫️▫️▫️▫️▫️
🌴زندگی شهید محمدحسین یوسف الهی، سراسر معنوی بود.به عبادت اهمّیت فراوانی می داد و هیچ چیز مانع ارتباطش با خدا نمی شد...
او هیچوقت حتی در منطقه خطر از عبادت و راز و نیاز با خدا غافل نمی شد
به تمام نیروهایش عشق میورزید.هروقت بچّه ها برای شناسایی می رفتند آنها را تا ابتدای محور همراهی میکرد و همانجا منتظرشان می نشست تا برگردند...