بخش اول:
گفت یه چفیه داشتم که توو حرم گمش کردم
گفتم ای کاش من جای چفیه تون بودم...
•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•
بخش دوم:
امروز توی فکه وقتی داشتم روی رمل ها قدم میزدم ، دنبال یه جای خلوت میگشتم که زیارت عاشورا بخونم.
یه جای دور از جمعیت رو انتخاب کردم و رفتم.
یاد شهید حججی افتادم که برای زمین صلوات میفرستاد !
تسبیح سبز همیشگیِ همیشه همراهم رو برداشتم و شروع کردم به صلوات فرستادن ، با زمین فکه راز و نیاز میکردم و قَسَمش میدادم سلام منو به شهدا برسون و بگو شهدا دست منو بگیرن و روز قیامت شاهد باش که من اینجا نماز خوندم.
یه لحظه به خودم اومدم دیدم تسبیحم توو دستم نیست !
هرچقدر گشتم انگار آب شده بود رفته بود توو زمین.. ای کاش آب شده بود لااقل اثری ازش میدیدم ، اما غیب شده بود و هرچقد گشتم و گشتم پیدا نشد که نشد ... !
حالا به حال تسبیح خودمم غبطه میخورم که توی فکه گم شد
•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•
بخش سوم :
این عکس آخرین عکس من با تسبیحم بود ، وقتی دیروز توی فتح المبین تسبیحم رو دور دستم پیچیدم با معبر عکس بگیرم ، حواسم به جلوم نبود ، دیدم شهید هم دستشو برای من بالا آورده ...
#در_جستجوی_عشق ❤️
✏️🗒 #خادم_نوشت
°~•| @shohadaaitaher |•~°
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸