، برای من نبود؛ بود کنار نشسته بودم و دستم را روی دستش گذاشته بودم. آقا که شروع به صحبت کرد، صیاد آرام دستش را از زیر دست من بیرون کشید، دفترچه‌اش را برداشت و شروع کرد به نوشتن. وقتی مراسم تمام شد و در حال بازگشت بودیم، از او پرسیدم: "حاج علی، برای چه هنگام سخنرانی آقا یادداشت‌برداری می‌کنی؟ حرف‌های ایشان را که تلویزیون پخش می‌کند." گفت: حاج ناصر، شما حقوق خوانده‌ای، نه؟ گفتم: " بله، چه ربطی به سؤال من دارد؟" گفت: "ببین، اجرای امر فرمانده برای ما لازم است؟گفتم: "بله، لازم است." گفت: تأخیر در اجرای امر فرمانده برای ما قبیح و زشت است، مگر نه؟ با بی‌صبری گفتم: بله، زشت است. ولی جواب سؤال من را ندادی. گفت: خیلی خوب. من که باید از صحبت‌ها یادداشت بردارم، دیگر منتظر اخبار ساعت دو نمی‌مانم. همان‌جا یادداشت می‌کنم. بعد، در فاصله‌ای که در ماشین می‌نشینم، این صحبت‌ها را به دستورالعمل تبدیل می‌کنم. وقتی به ستاد کل رسیدم، می‌دهم برای تایپ و بعد هم اجرا. " تو شاید حرف‌های آقا را سخنرانی تلقی کنی، ولی برای من این حرف‌ها سخنرانی نیست؛ دستور است. از همان لحظه‌ای که می‌شنوم، تکلیف به گردنم می‌آید که امری از فرمانده‌ام گرفته‌ام و باید اجرایش کنم. تا ستاد کل برسیم، وقت را تلف نمی‌کنم." ✍ منبع: کتاب رسم خوبان، جلد ۱۴ شهید 5⃣ 🇮🇷@AXNEVESHTESIYASI