🍃🌹زندگینامه شهید محمدرضا اخوان🌹🍃
🍃🌹شهید اخوان سال 1338 در حالی که اولین روز فصل بهار بود در خانوادهای متدین از قم شهر اهل بیت (ع) دیده به جهان گشود. محمد رضا نام انتخاب شده برای او بود. و چه زیبا بود آغاز زندگی محمد رضا که با شکفته شدن غنچههای طبیعت غنچه لبخند بر لبان پدر و مادر او ظاهر گشت و شادمانی و سرور خانواده را در بر گرفت.
🍃🌹ایام عمر خود را یکی بعد از دیگری که سپری میکرد تا به زمان حضور در محیط علم و دانش رسید. دوران دبستان را در دبستان اسلامی و محمدیه میگذراند، ولی تا سال پنجم ابتدائی بیشتر نخواند و بعد از آن به کمک پدر خود که مغازه پارچه فروشی داشت رفت. خواهر شهید خانم اعظم اخوان میگفت: «اخلاق خوبی داشت و هر زمان که در درس خواندن یاری میخواستم کمک میکرد.»
🍃🌹حضور محمد در مجالس وعظ و عزاداری بسیار آگاهانه بود. در آن زمان همه روزه مردم به خیابانها ریخته و نفرت خود را از حاکمان جامعه اعلام میدشتند و آنان که تاب شنیدن فریادهای مردم مبارز را نداشتند سعی در خاموش کردن آن صداهای حق طلبانه میکردند و اسلحه را وسیلهای برای به هدف رسیدن خود میدانستند و هر شعاری که از حلقوم مبارزی خارج میشد بعد از لحظهای خاموش و خون او بر روی سنگ فرش خیابان جاری میگشت. ولی مگر میشد ندای حق خاموش گردد؟ هرگز! خداوند خواسته بود که حق بر باطل چیره گردد و محمد نیز از آن خیل سربداران جدا نبود، که از خود آنان بود. در تظاهرات شرکت میجست و اعلامیههای آن رهبر حکیم را در بین مردم پخش میکرد و از این طریق قسمتی از دین خود را اداء مینمود.
🍃🌹پدر محترم شهید آقای غلامحسین اخوان از دوران حضور او در صحنههای انقلاب یاد میکند: «با اینکه حکومت نظامی بود اغلب شبها تا صبح بیرون از خانه بود و فعالیت میکرد و اعلامیههای حضرت امام را به همه جا میرساند و اصلا ترس در وجودش نبود.» با اینکه بارها و بارها در خیابان چهارمردان دژخمیان به او حمله کرده بودند و او را مورد ضربات باطوم قرار داده بودند و حتی کمرش کبود از ضربات خصم دون بود، ولی یک لحظه در صحت انتخابش شک به او راه نمییافت و استوار در راهی که برگزیده بود قدم برمی داشت و حتی یکدفعه هم او را دستگیر میکنند ولی مردم او را از دست آنان میرهانند.
🍃🌹او اغلب با دوستانش که از جوانهای انقلابی قم بودند در صحنه حاضر میشد و همیشه هنگام رفتن به صحنۀ مبارزه به مادرش این را میگفت که «من از تیر نمیترسم» و چه نیکو عمل او گفتههایش را تأیید کرد و در یکی از همین روزهای مبارزه به وسیله گلولههایی که از طرف مزدوران رژیم به سوی او شلیک میشود مجروح میگردد و بعد از اینکه پنج روز در بیمارستان آیت الله گلپایگانی (ره) بستری شده بود در تاریخ پانزدهم آذرماه سال 1357 به درجۀ رفیع شهادت نائل آمد.🌹🍃