هدایت شده از پرواز عاشقان🕊
دوستانش به ایستگاه پرستاری آمدند و گفتند: «کیومرث کارتان دارد.» به نزدش رفتم. گفت: «خواهشی از شما دارم و آن این که برای عمل جراحی مرا بیهوش نکنید.» گفتم: «نمی شود چطور درد را تحمل می کنی؟» اصرار کرد و گفت: «می خواهم بیدار باشم.» نزد آقای دکتر یغمایی رفتم و موضوع را گفتم. گفت: «برای من فرقی ندارد. من جراحم و جراحی می کنم. باید پزشک بیهوشی اجازه دهد.» وقتی موضوع را به پزشک بیهوشی گفتم گفت: «بیهوش نمی کنم ولی یک بی حسی موضعی می زنم تا ایشان بیدار باشد.» کیومرث با شنیدن این حرف خوشحال شد. گفتم: «می توانی درد را تحمل کنی؟» پاسخ داد: «زیارت عاشورا می خوانم و تحمل می کنم». وقتی به اتاق عمل رفتیم هوشیار و بیدار بود و همه را می دید. بی حسی را زدیم و او زیارت عاشورا را شروع کرد. با شور و حال وصف ناپذیری زیارت عاشورا می خواند. حواس همه به او بود و این که چطور درد نمی کشد! وقتی جراحی تمام شد زیارت عاشورا به فرازهای سلام رسیده بود: السلام علیک یااباعبداله و علی الارواح التی حلت بفنائک... عمل جراحی به اتمام رسید. در حال خروج بودیم که نوای جانسوز و وصف ناپذیرش در اتاق عمل طنین انداز شد: السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین...حال عمومی اش مناسب بود. معنویت از سر و رویش می بارید. در حالی که به حال و هوای عرفانی اش غبطه می خوردیم ترکشی که در ریه اش جا خوش کرده بود را به او تحویل دادیم. @shohada_140 📻🌻