آیینه‌ی پیغمبر و زهرا و حیدر بود در راه و رسم و خلق و خو تکرار خواهر بود آن بانویی که در کنار خواهرش زینب هر لحظه در خیمه پریشان برادر بود آن بانویی که در اسارت بود و در غربت در هیبت اما قهرمان فتح خیبر بود با خطبه اش غوغا به پا می کرد آن بانو تیغ کلامش‌ تیزتر از تیغ لشکر بود منزل به منزل کربلا تا کوفه و تا شام خورشید بر نی پیش چشمش در برابر بود ام المصائب بود زینب خواهرش اما خود زینب غم دیده ای در جسم دیگر بود درکوفه و در شام بین آن حرامی ها انگار که مثل پدر بر روی منبر بود قدش خمید و خم نکرد او پیش دشمن سر هر چند که لبریز از داغ مکرر بود او سالها از کوفه تصویری به خاطر داشت تصویر تلخ از آخرین افطار حیدر بود @Abbasgoodarzicanal