"احسان حسن" از ازل خورده لبم بر نمک نان حسن سفره ای نیست مگر سفره ی احسان حسن افتخار است گدائی در خانه ی او بی نیازان جهانند گدایانِ حسن جگرش خون شده از طعنه و از زخم زبان نیست جز زهر جگر سوز که درمانِ حسن درد دل می کند و خون ز دهان می ریزد می شود خواهر غم دیده پریشان حسن یادش افتاده که مادر به زمین خورد و سپس آتش انداخته این خاطره بر جان حسن خادمی نیست میان حرم خاکی او گرچه هستند ملائک همه دربان حسن می رسد منتقم آن وقت بنا خواهد شد بارگاه و حرم و گنبد و ایوان حسن @Abbasgoodarzicanal