👆👆👆 💞 ⃣4⃣ دارد به اين سو مى آيد. (ع) به استقبال خواهر مى رود. اكنون (ع) با دست اشاره به نرجس مى كند و به مى گويد: "اين همان است كه در مورد آن با تو سخن گفته بودم". لبخندى مى زند و به نزد مى رود و او را در آغوش مى گيرد. از شوق، اشكش جارى مى شود. او خدا را شكر مى كند كه اين خاندان را مى بيند. بارها و بارها از برادرش خواسته بود تا مقدّمات ازدواج (ع) را فراهم كند، آرزو داشت تا آن حضرت را ببيند. (ع) به او گفته بود بايد صبر كنى تا بيايد، فقط اوست كه شايستگى دارد مادر (عج) بشود. خيلى خوشحال است. به چهره نگاه مى كند، يك آسمان نجابت و پاكى را در اين چهره مى بيند. به راستى تو چه كردى كه شايسته اين مقام شدى، ! (ع) از مى خواهد تا نرجس را به خانه خود ببرد و به او احكام را ياد بدهد. ...