🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_14
رو کش رفتم.
و حالا بهتریم موقعیت بود برای اجرای این نقشه.
توی دستم پر بود از قرصای رنگ و وارنگی که اصلا
نمی دونستم چه خاصیتی دارن.
دلم می خواست بلند بلند بخندم ولی می ترسیدم جلب توجه کنه.
آخه خیر سرم تو تنبیه بودم.
در واقع اصلا تنبیه عادلانه ای نبود برای همین منم تصمیم گرفتم این نقشه رو دقیقا همین امشب اجرا
کنم.
اصلا تصمیم نداشتم فکر کنم که ممکنه بعدا چه اتفاقی بیافته.
مهم این بود که نشون بدم این تنبیه عادلانه
نیست.
لیوان و از آب پر کردم و تمام قرص رو توش ریختم. با یه خودکار هم زدم تا حل بشه. ولی یه کم تهش مونده
بود.
روی تخت دراز کشیدم و آبای لیوان و ریختن پای گلدونای کاکتوسم.حالا این بیچاره ها خشک نشن!
بعد یک کم ته لیوان نگه داشتم به صورتی که قرصای حل شده توش معلوم باشه.
بسته های قرصم ریختم توی سطل آشغال که کسی نبینه.
چون می خواستم برای کارم توجیهی هم داشته باشم---
می دونستم مامان هر جور شده بابا رو راضی میکنه برای شام برم پائین.
روی تخت دراز کشیدم و همراه اهنگ برای وخودم می خوندم.
چند بار از بیرون سرک کشیدم.
صدای ظرف و ظروف از پائین می آمد.مثل اینکه وقت شامه.گوش تیز کردم تا ببینم کسی
چیزی میگه یا نه.
آهنگ haunted گروه Evanescence گذاشتم و داستگاه و آماده کردم چون برای این
صحنه این آهنگ جون میداد.
خود دستگاه تو یه کمد مخصوص بود که در شیشه ای داشت و میشد درشو قفل
کرد
باندای بزرگش و هم گذاشته بودم دو طرف کمد.
درشو قفل کردم و کلید و گذاشتم توی کشوی میزم.
کنترل شو برداشتم و چراغ اتاقمو خاموش کردم.
و چراغ خواب قرمزمو روشن کردم. خدا خدا می کردم مامان یکی از دخترای لوس فامیل و بفرسته بالل تا صدام کنه.داشتم از ذوق می میردم.
دراز کشیدم رو تخت که یهو چشمم افتاد به
طناب دار.لعنتی فکر اینو نکرده بودم. اومدم بلند شم که دیر شده بود. یکی داشت درو باز میکرد. Play زدم و
سریع دراز کشیدم و چشمام و بستم.فدای امی لی بای این صدای باحالش عین روح می مونه.
@Abbasse_kardani
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻