🌀 چطور میشود ازیک شوهرآدم آهنی مردی رمانتیک ساخت؟ دخترخاله همسر عزیز دیروز نشسته ور دلم و یک ساعت و نیم بی وقفه و بدون تنفس درباره روزهای آخر تابستان گفته که همسرجانش مرخصی گرفته و بدون این که به او بگوید بلیط هواپیما گرفته به مقصد جزایر خارج! خودش هم مرخصی دخترخاله جان را از رییس گرفته (باز هم بدون اطلاع) و چمدان را هم بسته و یک روز بی اطلاع او را سوار تاکسی فرودگاه کرده و برده جزیره. آن جا هم یک قایق تفریحی گرفته و دخترخاله جان را به ماساژ تایلندی مهمان کرده و حمام گل رز در هتل ترتیب داده و وقتی هم که برگشته‌اند، دیده دیوار اتاق خواب‌شان یک کاغذدیواری صورتی جدید دارد که همسرجان‌شان سفارش کرده بوده در این چند روز که نیستند، بیایند عوضش کنند! حالا خودتان تصور کنید بعد از چنین سخنرانی غرایی، وقتی صبح همسر من حتی جواب «بیا برات چایی ریختم» را هم نمی‌دهد و با دهان پر دست تکان می‌دهد و ساعتش را نشان می‌دهد و می‌دود به سمت در، چه حالی به من دست می‌دهد! واقعا چرا دخترخاله همسر چنین شانسی دارد و من چنین بدشانسی‌ای؟😩 عملیات شروع می‌شود. با رمز «یا مرگ، یا رمانتیسم» یک برنامه مفصل می‌چینم برای این که از شوهر آدم‌آهنی‌ام یک مرد رمانتیک عاشق‌پیشه با چشمانی اشکبار و بغضی در گلو بسازم که روی زمینه موسیقی و در غروب خورشید دست‌هایم را می‌گیرد و می‌گوید: «دوستت دارم💑!» (بله، سطح توقع ما همسران آدم‌آهنی‌ها همین قدر پایین است!) شب می‌شود. من با بهترین لباس و موهای میزامپلی و یک کیلو و هشتصد گرم آرایش روی صورت، در را به روی همسر باز می‌کنم.💋 همسرجان خریدها را می‌دهد دست من و… بوسه؟! خیر! می‌دود سمت دستشویی، چون در راه لاستیک ترکیده و تازه خدا رحم کرده ماشین چپ نکرده و طی عملیات تعویض لاستیک الان کل هیکلش سیاه است! چه ورود پیروزمندانه‌ای!😖 خب برویم سراغ حمله دوم. بوس، بغل، لمس، عشوه و پلک زدن مدام، «عزیزم، شام مورد علاقه‌ات رو درست کردم!» و همه ترفندهای دیگر بی‌نتیجه می‌ماند. همسرجان روبروی تلویزیون خوابش برده، بی آن که حتی موسیقی که برای پخش آماده کرده بودم، پخش شود! فردا صبح وارد فاز جدیدی از مذاکرات می‌شوم؛ فاز خرفهم کنون! 😅 حالا که او با اشارات و کنایات متوجه قضیه نمی‌شود، من وظیفه خودم می‌دانم که برای اصلاح وضعیت اسفبار زندگی و بهبودش به سمت یک زن و شوهر رمانتیک، همه چیز را هدایت کنم. آن هم به این شیوه جدی: من دوست دارم برام گل بخری. باید منو سفر ببری. چرا منو سورپرایز نمی‌کنی؟تا حالا شده یک بار بیای بی‌هوا منو ببری رستوران؟ کی می‌خوای یه برنامه دونفره تدارک ببینی؟ مگه نمی‌دونی من چقدر عطر دوست دارم؟ چطور برای اون همکارات روزی سیصد تا پیام می‌فرستی، اما یکی از اون استیکر عشقولانه‌ها برای من نمی‌فرستی؟ خیلی وقتتو می‌گیره طول روز یه بار زنگ بزنی و حال منو بپرسی؟و…. آتش‌بار مستقیم به سمت همسر عزیز شلیک می‌کند تا وقتی که یا گلوله‌های من تمام شود، یا همسر جاخالی بدهد.😐 عملیات به یک جنگ واقعی تبدیل می‌شود. همسر با همان سرعت من در شلیک گلوله، جواب آتش را با آتش می‌دهد و پس از مقادیری داد و بیداد و اشک و گریه تمام می‌شود. مرد به سر کار می‌رود. من هم می‌روم که برای بدبختی‌های خودم گریه کنم.😭 من موفق شدم به بدترین شکل ممکن شوهرم را به رمانتیک بودن تشویق کنم! درواقع حالا حالاها فاتحه رمانتیک در خانه خوانده شده!😐😐 🔰🔰🔰🔰 به کانال بپیوندید.👇 Join🔜 @zojinkhoshbakht 👫 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─