هیچوقت یادم نمیره...😻 یه دبیر قرآن داشتیم به بوی عطر حساس بود.😹 یه روز که امتحان داشتیم باهاش و اصن حسشو نداشتیم...🤦🏻‍♀ یه فکری به ذهنمون رسید.😈 همیشه یه شیشه عطر همراهمون بود. یه نگاه بهم انداختیم و...... قرار شد دو تا از خرخون های کلاس و بفرستیم ازش سوال بپرسه🙄 دوتا از بچه های اکیپمون و فرستادیم نگهبانی👮🏻‍♀ خودم و دوتا دیگه رفتیم شیشه های عطرمون و خالی کردیم رو پرده ها و میز و صندلی دبیر مون.... در و پنجره هارو بستیم که بو خارج نشه👻 کارمون که تموم شد با آرامش رفتیم نشستیم سر جامون (میز اخر)😁 معلم وارد کلاس شد.... با کمی مکث سلام کرد و با رفتاری به ظاهر طبیعی سر جاش نشست.😀 کتاباش رو که گذاشت طاقتش تموم شد وگف:بچه ها کیـ ادکلن زده🤧😷 چن تا از برو بچ پایه گفتن خانوم شیشه ادکلن شکست تو کلاس ولی تهش بود معلم با چهره تو هم رفتش گفتـ دخترای گلم از دفعه دیگهـ ادکلن سر کلاس من ممنوعه😾😿 بچه هام با نیش باز گفتن باعشه خانوم😺🤦‍♀ اینکح اینقد عطسه کرد کح نتونس درس به کع هیچ کلاسو ول کرد رف امتحانم یادش رف😁 تو مدرسه به معروفیم🤓😎 اسمم باشه سما👍🏻❤️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•