واما خاطره مهمون اومدن غذارو اضافه کردن 😜😜😜کلاس پنجم خونده بودم صبح که همه خواستن برن باغ مامان به خواهرم گفت فسنجون بار بزار به منم گفت خونه بمون برنج رو درست کن و خورشت نسوزه ساعت یازده چاشنی هم بهش بزن 😎😎ساعت یازده دیدم در زنگ خونه رو میزنن دوتا آقا از فامیل پدرم از شهر اومده بودن گفتم همه باغ هستن اونام رفتن باغ با خودم گفتم خب اینا نهار میان چه کنم برنج رو یه پیمانه شستم ریختم تو قابلمه 😂😂ولی خورشت رو یادم اومد مادرم گفت یه روز بعضی ها به فسنجون سیب میکنن پیش خودم گفتم منظور مادر سیب زمینی بوده حتما اون سیب که به غذا نمیکنن یه سیب زمینی بزرگ برداشتم مثل چقندر خورد کردم تو خورشت 😂😂😂وقتی اومدن خواهرم نگاه کرد به خورشت😱😱😱هیچی تا نیم ساعت اول سیب زمینی ها و جدا کردن از خورشت 😂😂😂بعد بهم گفتن یه سیب رنده میکنن بعضی ها😂😂😂
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•