بچه بودم بابام ماشینو دم در خونه گذاشت شیشه های ماشینم پایین بود اونموقعها دزدگیر نداشت ماشینمون به من گفت یه لحظه دم در واستا کسی نیاد ماشینو ببره من برم شناسنامه رو بردارم گفتم باشهع خلاصه رفته بود داخل دید مامانم داره چایی میخوره گفت یه استکان چایی هم برای من بریز
من دیدم بابام دیر کرد گفتم باهاش شوخی کنم بخندیم😳 بدو بدو رفتم تو خونه داد زدممم باباااا ماشینو دزدیدن😭😭
طفلک بابام چای تو گلوش پرید بدو رفت دم حیاط مامانم بدو پشت سرش
منم میخندیدم فکر میکردم اونام الان بیان باهام میخندن خخخخخ
بابام اومد یه پس گردنی محکم زد گفت داشتم خفه میشدممم😨غلط کردیی شوخی کردیییی انقددد گریه کردمممم نمیدونم چرا نقشه م بر عکس جواب داد 0_۰ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•