یبار دم خونه مادر شوهر اینا بودیم داشتیم سوار می‌شدیم بیایم مادر شوهر در عقب رو باز کرد غذا بذاره(من متوجه نشدم چی دستشه) گویا اسباب بازی بچه افتاده بود کف ماشین رو زیر پایی، مادر شوهر گفت اسباب بازی افتاده رو زیر پایی یا شایدم گفته غذا رو گذاشتم رو زیر پایی، خلاصه من فقط متوجه حرف "زیر" شدم منم فک کردم لابد برا بچه لباس زیر خریده اونو گذاشته تو ماشین منم تشکر کردم و برا اینکه خوشحال شه هدیه اش مورد پسند و نیاز و.. بوده گفتم خیلی وقته دنبال زیر دکمه بودم سایز پیدا نمیکنم اونم برگشت گفت چجور زیرپیرهنی منم برا اینکه یه وقت اونی که من میگم اونی که اون خریده نباشه و تو ذوقش بخوره گفتم مهم نیس فقط زیرپیراهن باشه اونم گفت باشه میخرم، که وقتی گفت میخرم تازه متوجه شدم زیرپیراهنی در کار نیس باز نا امید نشدم گفتم شاید برا همسرم خریده و دیگه چیزی نگفتم سوار شدیم بریم خونه تو ماشین نگاه کردم دیدم هیچ خبری از زیرپیرهنی نیس و فقط غذاس و من توهم زدم سری بعد که رفتیم دیدم یه نایلون داد دستم برگشتنی تو ماشین باز کردم دیدم چن تا زیرپیراهن خریده مرررررردم از خجالت و هیچی نگفتم( خیلی با مادرشوهرم رودرواسی دارم، با کلاس و مودب هست یبار نشده چیزی ازمون بخواد حالا من رفتم بهش میگم لباس ندارم 😭) آخه مادر شوهر نمیگه چرا باید یهو عروس بهم بگه زیرپیراهن پیدا نمیکنم؟ اخه چرا یهو بی مقدمه؟ چرا به من؟ اصلا زیر پیراهن چی هست که پیدا نشه •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•