سلام اومدم یه اتفاق عجیبی که بچگیم افتاد رو براتون تعریف کنم همیشه نماز صبح خوابالو میشدم و خیلی صدام میکردن تا بلند شم یه سری خالم با صدای خیلی مهربون صدام کرد عزیزم پاشو نماز صبحه پاشو برو وضو بگیر منم با صدای مهربونش برخلاف همیشه خیلی سریع بلند شدم دیدم لباس طلایی گلدار پوشیده سرجاش نشسته با خودم گفتم کدوم لباسشه که من ندیدم نگاهشم یه جور خاصی بود پاشدم وضو گرفتمو نیت کردم قبله روبه در بود نیت کردمو داشتم نماز میخوندم یهو خالم از بیرون با بلوزی که اکثرا میپوشید اومد تو منم از تعجب و ترس فراوون برگشتم دیدم اونی که بیدارم کرد نیستش خلاصه صدای مهربونش یادم نمیره نمیدونم فرشته بود جن بود یا هرچی ولی کاملا واقعی بود... •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•