#اتفاقات_واقعی
سلام
دخترم ۱۹
خونه ی پدربزرگم اینا تو جنگله و پر از درخته، دستشویی شونم یکم دور بود از خونشون بعد داییم تعریف میکرد وقتی ک بچه بوده ساعت ۴صبح میره دستشویی، میگف تا دم در رفتم صدای ناله اومد دیدم که یه دختر هس تو دستشویی که موهاش رو صورتش ریخته و پاهاش سم داره و زل زد تو تخم چشمام و همونجا چشمام بسته شد و وقتی هم بیدار شدم خواهرم گفت که کنار دستشویی خوابیدی چرا؟
داییم هم از اون موقع تا الان لکنت زبون گرفته....
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•