#خاطرات_اعضا 😍
سلام به همه
دیدم دوستان خاطره ازدواج فرستادن منم یه چیزی یادم افتاد گفتم بفرستم
داستان بر میگرده به خواستگاری یکی از دوستانم 💑
شدیداً تو جلسه اول چشم دوستمون آقا دوماد و گرفته بود 😍
عروس میگفت :این همون یار منه ،مال منه، سهم منه
منو کنترل کنین خرابکاری نکنم یه تیم بسیج شده بودن اینا به هم برسن 😄😉
یه جورایی سمت مشاوره شبانه روزی به عهده گرفته بودم و تز میدادم چی کار انجام بدی بهتره 😜
خلاصه اوایل اومدن وایبر بود که عروس خانم پیامی که نباید میفرستاد و برای ایشون اشتباهاً فرستاد 🙊🙈
اخ اخ همون روز با هم قرار داشتن برای اشنایی بیشتر
با اشک و آه😥 پیش من اومد که من روم نمیشه تو چشمای داماد نگاه کنم با این خرابکاری 😂😂😂
در نهایت بعد چند ساعت داماد پیام داد و خیلی شیک و مجلسی قضیه رو جمعش کرد انگار نه انگار اتفاقی افتاده
الانم با هم ازدواج کردن خدا روشکر خوشبختن 😊
🙏💐👏🗣👆👍😁😭❤️😂😍😘😄😜😃
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•