#گدا ۲
دو سال بعدش دوباره باردار شدم ولی هووم ی چایی بهم داد وقتی خوردم افتادم رو خونریزی و بچه م سقط شد هووم به جمال گفت که من از قصد سقط کردم و جمالم تو اون اوضاع و احوالم افتاد به جونم و تا میتونست کتکم زد هر شب شده بود کارم کتک خوردن و فحش شنیدن هوومم خودشو عزیز میکرد و تا میتونست از فرصتی که اپداشت سواستفاده میکرد بچه هام از جمال میترسیدن اوضاع من همین بود تا اینکه باردار شدم جمالم خوشحال بود براش پسر میارم و با دمش گردو میشکست بعد از نه ماه زایمان کردم و بچه م دختر بود دوباره روزگار سیاهم تکرار شد و جمال با اینکه تازه زایمان کرده بودم تا میتونست هر شب منو میزد منم خسته شدم و رفتم اگاهی جمالو لو دادم