#خسیس ۲
نشستیم و دایی شروع کرد به گفتن و نالیدن،،، چندصباح خودم بیمار بودم و این دکتر و اون دکتر رفتم، یمدت زنم رو می بردم دوا دکتر بعدم عکس پسرش که سرباز بود نشون داد وگفت یمدتم اینو میبردم دکتر اولش گفتن سرطانه بعدا فهمیدیم الکی گفتن و فقط پولامو میخواستند از چنگم در بیارن...
نمیدونم چرا پول تو بساطم نمیمونه.
زنش اروم تو گوش مامانم گفت دروغ میگه فقط سه سال پیش این بچه تصادف کرد دوروز بیمارستان بستری بود که اونم بیمه دوبرابر خرجی که کرده بود رو بهش پس داد...
با کلی نذرو نیاز خدا بهمون بعد اون همه سال بچه داد که این خان داییت با این رفتارات از خونه فراریش میده...بعدم رو به مامانم با غصه گفت الان شش ماهه مرخصی نمیاد میگه تو پادگان راحتتر از خونه م...
ادامه دارد..
کپی حرام