#حاج_موسی ۲
بعضی شبا بابام مست میومد خونه و تو عالم مستی از زن هایی که باهاشون وقت گذرونده میگفت یا ی وقتا شروع میکرد بد و بیراه به مامانم گفتن که چرا مثل اونا نیستی مامانم فقط گریه میکرد یادمه شبایی که بابام اینجوری میکرد و میخوابید مامانم تا صبح گریه میکرد و با هیچ کس حرف نمیزد مامان من به زیبایی معروف بود زن مومنی هم بود نماز و روزه ش ترک نمیشد خودش سواد نداشت اما از ما میخواست براش قران بخونیم و خودش گوش میداد یکی از برکت های انقلاب این بود که خانه های فساد و زن های فاسد جمع بشن وقتی انقلاب شد دیگه خبری از زن بازی بابام و مستیش نبود مامانم خیالش راحت بود و ارامش رو تو صورتش میدیدم بابام دیگه اگرم خطا میرفت کم بود و مخفی تو خونه شراب میخورد و مست میکرد هر چی مامانم میگفت خونه حرمت داره نکن بچه ها میبینن بابام محل نمیداد و کار خودشو میکرد