درکنارحال بدم خبرهای که ازطرف خانواده همسرم به واسطه دوست وآشنا ها به گوشم می رسید حالم رو بدتر میکرد
سعی میکردم در مقابل حرف های دیگران فکر منفی نکنم به حرفاشون توجه نکنم ولی با شنیدن چند ویس وصدای ضبط شده و شات پیام های که برای چند نفر از فامیل ازطرف همسرم فرستاده شده بود دیگه همه حرف هارو باور کردم
حس نا امیدی توی دلم ریشه زده بود حرفا و صدای ویس همسرم که گفته بود چندماه من نه خونه زندگی دارم نه زن، میخوام زن بگیرم توی سرم دور میخورد و کاخ آرزوهایی که با پیام ساخت بودم رو هر لحظه نابود و نابود تر میشد بلاخره بعداز دو هفته نامه درخواست طلاق همسرم بدستمون رسید