اونوقت توی نمک نشناس همه ی خوبی های من رو فراموش کردی و فقط بداخلاقی های این چند وقتمو میبینی،سپیده با شنیدن این حرفای مامان به دست و پاش افتاد و گریه کنون التماس میکرد که هرطور شده بابا رو راضی کنه از خر شیطون پیاده بشه. اخه دیگه همه این اخلاق بابا رو میدونستیم هر تصمیمی در مورد هرچی بگیره محاله کسی بتونه نظرش رو عوض کنه،دیگه بعد از اونروز کار هر روز سپیده هم شده بود گریه و زاری تا اینکه بابا فهمید سپیده از جریان با خبر شده،با بداخلاقی گفت این پسره باباش یسال پیش مرده وضع مالی خوبی داره درسته یکم سنش بالاست اما هم پولداره هم موقعیت اجتماعی خوبی داره حالا که از تو خوشش اومده باید خدا رو شکر کنی اونوقت شماها غمبرک زدین، ❌کپی حرام ⛔️