مهمونهای دیگه هم کم کم خداحافظی کردند و رفتند.جالب بود که پدرمادر نوید با اخم و غضب نگاهم میکردند با دلخوری گفتم انگار من یه غلطی کردم اینجوری نگاه میکنید که پدرشوهرم گفت نه،غلط رو نوید کرده ولی تو هم کار خوبی نکردی،اون یه غلطی کرده عوض اینکه در خفا مشکل رو حل کنی ابروش رو توی جمع میبری،این کار تو هم اصلا درست نبود،واقعا متاسف بودم برای خودم عوض شرمندگی ازم دلخور هم بودند،وسایلم رو جمع کردم و زنگ زدم اژانس اومد و برگشتم خونه ،باید تکلیفم رو با نوید روشن میکردم،خداروشکر خونه جزو مهریه ی من بود و بابت این موضوع خیلی خوشحال بودم،اون شب و شبهای بعد نوید به خونه نیومد،هرروز خواهرشوهرم که مجرد بود امارش رو بهم میداد ❌کپی حرام⛔️