آیا میدانید؟
رضاخان بعد از انحلال سلسله قاجار در سال1305ش، با حمایت انگلیس، خویش را شاه کشور خواند. و برای دوام و بقای سلطنت نوپای خود، مذهب را مانع تحقق اهداف سکولاریسم، ناسیونالیسم و دولتسالاریِ مد نظر استعمارگران میدانست.
وی در ابتدا برای اخذ مشروعیت و دستیافتن به قدرت، نیاز به حمایت نیروهای مذهبی داشت، لذا برای تحقق این امر، در مراسمهای مذهبی شرکت میکرد. اما با تحکیم پایههای قدرت، به مقابله با سنّتها و نهادهای مدنی-دینی برخاست.
بیتردید اقداماتی از قبیل منع عزاداری و برپایی شعائر مذهبی، مبارزه با روحانیت، حوزههای علمیه و مرجعیت شیعه، کشف حجاب و... در همین راستا بود.
با فروپاشی حکومت استبدادی رضاشاه در شهریور1320ش، امید تشکیل حکومتی بر اساس قانون مشروطه در میان جامعه و جریانهای فکری قوت گرفت. لیکن حضور اشغالگران- انگلیس، آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی- و حمایت آنها از بازماندگان رضاشاه، موجب ایجاد تقابل میان جامعه و دولت(شاه و دربار) شد.
این دوره را که از شهریور سال1320تا 28 مرداد1332ش محدود میگردد میتوان دهه استبداد، هرج و مرج و استعمار نامید. زیرا به دلیل عدم مشروعیت دولت، تقابل میان جامعه و دولت فزونی یافت که ثمره آن پیروزی جامعه بر دولت بود. در این دهه، جامعه مذهبی، ملیگراهای لیبرال و چپهای سوسیالیست بازیگران اصلی جامعه محسوب میشدند.
اما نقش اصلی را جامعه مذهبی بر عهده داشت. لذا اگر حمایت این مذهبیها به رهبری آیتالله ابوالقاسم کاشانی نمیبود، هیچگاه صنعت نفت ملّی نمیشد و یا دکتر محمد مصدق به نخستوزیری نمیرسید.
شاه در راستای آرام نمودن فضای سیاسی جامعه که در اصل بقای سلطنت را پیگیری میکرد، دست به اصلاحاتی زد، از جمله: تغییر قانون مشروطه، تأسیس مجالس سنا و مؤسسان، و ... نمود. و از سویی دیگر دولت ترور شاه را در دانشگاه تهران موقعیتی مناسب تشخیص داد و اقدام به سرکوب شدید نیروهای مذهبی و احزاب مخالف کرد، و تلاش نمود فرهنگ سیاسی مشارکتی که در آن مقطع تا حدودی شکل گرفته بود را با توسعه فرهنگ سیاسی اطاعتپذیری و استبداد مسدود سازد.
با وقوع وقایعی اعلام خودمختاری در آذربایجان و کردستان، حذف فیزیکی کسروی و هژبر و پیروزی مخالفین در مجلس هفدهم در نهایت منجر به پیروزی آیتالله کاشانی و هواداران وی شد. فضای سیاسی کشور نیز به گونهای رقم خورد که نفت، این ثروت ملی، نیز از چنگال استعمارگران خارج و علیرغم میل باطنی شاه، ملّی اعلام شد. در نتیجه دولت در ضعف شدید در برابر جامعه نیرومند مذهبی قرار گرفت.
انگلیس یکی از کشورهایی بود که نقش به سزایی در به قدرت رسیدن پهلویها و همینطور سابقه طولانی در استعمار ایران داشته از نفت ایران نیز ارتزاق میکرد از اینرو تبعاً نمیخواست در برابر تحولات ساختاری ایران بیتفاوت باشد، بنابراین سیاست کنترل صنعت نفت و حمایت از سلطنت را در دستور کار قرار داد . اتحاد جماهیر شوروی نیز همانند انگلیس در صدد نفوذ هر چه بیشتری در ایران بود. از سوی دیگر جنگ جهانی دوم نیز نقطه عطف برای آمریکا محسوب میشد. بنابراین هر سه قدرت خارجی برسر تفوق طلبی در ایران و حفظ سلطنت، جهت رسیدن به اهداف خویش، به رقابتی تنگاتنگی با هم میپرداختند. عموم افراد جامعه نیز هر سه قدرت را عامل بدبختی خود دانسته و با حضور آنها مخالف بودند.
با توجه به توفیق نیروهای مذهبی و جریان ملیگراها، شاه در برابر اراده مردم و دولت منتصب به نهضت ملی، نتوانست مقاومت کند و عاقبت در 25 مرداد1332ش کشور را به قصد عراق و سپس به ایتالیا ترک گفت. انگلیس و آمریکا که منافع خود را از دست رفته میدیدند با اجرای کودتا در 28 مرداد 1332ش دولت ملی دکتر محمد مصدق را از قدرت ساقط کردند.
پس از این تاریخ فضای سیاسی ایران در عرصههای داخلی و بینالمللی تغیر قابل توجهی کرد. پس از کودتا ایران استقلال سیاسی خود را از دست داده و همچنین ناسیونالیسم و ملّیگرایی از جامعه رخت بست. فضای آرام پیش از کودتا به واسطه توسعه و گسترش ساختار امنیتی تبدیل به فضای اختناق و سرکوب شد.
آمریکا پس از کودتا تلاش داشت با ترویج فرهنگ غربی-آمریکایی، در فضای جامعۀ ایرانی به ویژه طبقات مذهبی تغییر ایجاد کند. با توجه به شناخت از جامعه ایران با اتخاذ سیاست ایجاد سرگرمیهای مذهبی، جریانی را به رهبری شیخ محمود حلبی مورد حمایت قرار داده و مبارزهای را با جریان بهائیت که پیشتر در مشهد پا گرفته بود آغاز نماید. از اینرو شیخ محمود حلبی توانست با چراغ سبز حاکمان آن عصر وارد عرصه سیاسی کشور شده و به مدت 25 سال جوانان این کشور را از مبارزه با استبداد و استعمار باز دارد.
عضویت در کانال👇
http://eitaa.com/joinchat/2778923026Ca3622cab5e