برای چشمات پرستوی مهاجر بود از روز اول هم مسافر بود با آسمون حرفای پنهون داشت روی زمین تنها یه عابر بود چشمات پیاده کربلا می‌رفت چشمای تو از نسل جابر بود از بس حسينُ توو خیالش دید زائر نبود دیگه، مجاور بود چشمای تو غوغای عاشورا رنگ اذان ظهر آخر بود هم خسته و هم تیز و برّنده چشمات، حبیب بن مظاهر بود هم دوست، هم دشمن، برات گریون این اتفاق رأی، نادر بود مردم همه گوهرشناسن؟ یا چشمای تو خیلی جواهر بود؟ رفتی پرستو جان؟ خداحافظ! چشمات از اول مهاجر بود @Afta_gardan_ha