فرَح، غیر از مسرّت است، معنایش این است که انسان از خوشحالی و خرسندی بیخود بشود. «لاتَفرَح» که در قرآن کریم چند جا ذکر شده است، معنایش این است که خوشحالی و خرسندی آنچنان او را فرابگیرد که از خود بیخود بشود، یعنی بی اختیار بشود. این، نباشد. اگر توانستیم این حالت را در خود بوجود بیاوریم، ما زاهدیم. یعنی اگر چیزی از این دنیا و از این متاع دنیا گیرمان نیامد، ننشینیم عزا بگیریم، غصّه بخوریم که چرا گیرمان نیامد. ما می خواستیم مثلاً نمایندۀ مجلس بشویم مِن باب مثال، تلاش هم کردیم، زحمت هم کشیدیم، پول هم خرج کردیم و اتفاقاً نشد! عزا بگیریم که: چرا نشد؟! یا فرض بفرمایید می خواستیم در فلان تشکیلات، در فلان مؤسسه، ریاستی، عنوانی، چیزی گیرمان بیاید؛ تلاش کردیم، نشد! نشد، که نشد. یک وقت انسان یک تکلیفی احساس می کند دنبال یک کاری می رود، بعضی هستند هر کاری می خواهند بکنند یک توجیهِ تکلیف روی آن می گذارند! تکلیف شرعی مان بود، گاهی هیچ تکلیفی هم نیست. گیرم تکلیف شرعی هم بود؛ رفتیم، تلاش کردیم، زحمت کشیدیم، بشویم رئیس، بشویم معاون، امّا نشد، چرا انسان تأسف بخورد؟! «لکی لاتَأسوا علی ما فاتکم»، آنچه به دست تو نرسیده است، از شما فوت شده است از زخارف دنیا غصه نخورید، تأسف نخورید، مربوط به محصولِ اخروی نیست. آنجا هر چه انسان غصه بخورد، جا دارد، غصه خوردنش هم ثواب دارد. اگر یک شب نماز شب را نتوانستید بجا بیاورید، صبح بیدار شدید تأسف خوردید که چرا بیدار نشدید، این غصه خوردنِ شما ثواب دارد. این، محلِ بحث نیست، محل بحث همین زخارف دنیاست. بنابراین، زهد معنایش این است. نه اینکه انسان حتماً از غذای خوب یا از لباس خوب پرهیز بکند، این معنای زهد نیست، گاهی عناوین دیگری بر آن کارها منطبق است که آن عناوین هم در مواردی مستحسن است، اما زهد معنایش این نیست. امالی، صفحۀ 714 @AhkameHarameRazavi