دیشب بر حسب وظیفه شاگردی با استاد خود (ع... لا.... امیرکلایی) تماس گرفتم تا جویای احوالش شوم، مطلع شدم ایشان بیمارند،
چون نتوانستم با خودش همصحبت شوم به پسرش گفتم شخصی را می شناسی شاعر باشد، با معرفی ایشان با بنده خدایی از جمعی مسافرین همه صد در صد از خطه سرسبز شهرستان بهشهر (شهر شهیدان خصوص شهید حسین ترحمی) آشنا شدم، از ایشان خواستم شعری در خصوص مقام عظمای ولایت بسراید.
فرمودند: شعرهایم را برای دل خود مینویسم شاید مورد پسند نباشد. عرض کردم آنچه از دل برآید بر دل نشیند، با اندک تأملی برایم نوشت
"پیربرتخت ولایت چون نشست"
"باحضورش پشت اهریمن شکست"
"نورحق درچهره اش شدمنجلی"
"جان فدای رهبرم سیدعلی"
"رهبرجانبازازدورالسلام"
"عاشق پروازازدورالسلام"
"السلام ای جامع دنیاودین"
"السلام ای پورختم المرسلین"
"ای توفرزندرشیدفاطمه"
"باتوهرگزنیست دردل واهمه"
ناامیدی نیست دردلهایمان"
"تاتوهستی رهبرومولایمان"
"درشگفتم رهبرازآقایی ات"
"آفرین برفکرعاشورایی ات"
"رهبراماباتوئیم درابتلا"
"گرشودایران ماچون کربلا"
"ای کلیم الله اندرکوه طور"
"با تو میمانیم تا وقت ظهور "
✍ناشناس