📚ماه رمضان و حکایات پند آموز
مرحوم پدر خودمان رضواناللَّه عليه، ما از بچگى اين را مىديديم كه از نظر ايشان آنچه كه مربوط به دين و مذهب بود در نهايت احترام بود؛ نماز يك حقيقت محترم بلكه محترمترين حقيقتها بود. ما حس مىكرديم ماه رمضان كه مىآيد واقعاً يك امر قابل احترامى مىآيد، يك امرى مىآيد كه دارد استقبال مىشود، از ماه رجب و شعبان به استقبال مىرفتند يعنى مرتب روزه مستحبى مىگرفتند؛ پيشواز مىرفتند. پيشواز رفتن [يعنى] مهمانى دارد مىآيد كه ما داريم استقبالش مىكنيم.
آداب ماه رجب، آداب ماه شعبان و مستحبات اين دو ماه عمل مىشد. معلوم بود كه به سوى يك امر بزرگ و خطير دارند مىروند. اگر بچه يك ذره قابل باشد در او اثر مىگذارد. اگر در خانوادهاى بچه حس كند كه پدر راستى را به دليل اينكه راستى است [ترك نمىكند و] دروغ اساساً به زبان اين پدر نمىآيد، او راستگو مىشود. اما بچهاى كه مىبيند پدرش به خاطر كوچكترين منفعتى دروغ مىگويد، اگر پدر يك ساعت بنشيند بگويد بچه جان دروغ نگو، او نمىتواند بپذيرد.
مرحوم ابوى ما در بعضى از سالها دو ماه رجب و شعبان را پيوسته روزه مىگرفتند و به ماه مبارك رمضان متصل مىكردند، يعنى اين سه ماه را يكسره روزه مىگرفتند.
📚مجموعه آثارشهیدمطهری ج 27ص 464 و 559
✳️
@Akhlagh_Et