🔷 سلام آخرین مبارزه با راحت طلبی من چند روز قبل بود شوهرم نان نداشت(بعلت اینکه مبتلا به سلیاک هستندنمیتوانند نان گندم بخورند) باید براشون نان میپختم از طرفی باید چند سری لباس با دست میشستم وچون زمان پخت نان از سه تاپنج ساعت طول میکشه گفتم لباسها را فردا میشورم اینطوری بهتره،اما باید فردا می رفتیم بیرون وبه لباسها نیاز داشتم (خداروشکر ماشین لباسشویی داریم اما شرایط لباسها طوری بود که باید با دست آنها را می شستم)،یاعلی گفتم اول نان پختم و آخر شب لباسها را شستم،فردا صبح هم شوهرم صبحانه خورد وهم اینکه لباسهایم آماده بود.همسرم نان خورد گفت خدا خیرت بده،تمام خستگی از وجودم بیرون رفت.