💠
#تاثیر_درک_مهندسی_خلقت_بر_معنویت
🔷
#پارت_دوم -
#نظام_تسخیر
🔷 جلسه شصت و پنجم
🔶 بخش دوم
🔶 گفتیم شیطان طوری نظام را می چیند که فطرت فریب بخورد و چیزی که اصالت دارد را ابزار بداند و به چیزی که ابزار است اصالت بدهد!
یکی از سوالاتی که پیش می آید این است که ، آیا راستگویی اصالت دارد؟
راستگویی هم مانند نظم حتی اصالت اولیه هم ندارد.
انقدر همه چیز را جا به جا کرده اند که بعضی از روحانیون احساس می کنند وظیفه دارند روی منبر یا در رسانه بیایند ، روایت بخوانند که راستگویی خیلی مهم است.
اما واقعیت این است که «راستگویی» مهم نیست ، «مصلحت» مهم است.
اگر جایی ، مصلحت اقتضا نکرد وظیفه داریم دروغ بگوییم.
این حرف من نیست ، پیغمبر می فرمایید بعضی جاها واجب است دروغ بگویید و اگر نگویید جایگاه شما جهنم است.
بعضی ها به خاطر راست گویی به جهنم می روند.
قرآن می فرماید:
لِيَسْأَلَ الصَّادِقِينَ عَنْ صِدْقِهِمْ ۚ(احزاب:۸)
«تا راستگويان را از صداقتشان بازخواست كند»
میگوید روز قیامت از کسانی که راست می گویند سوال می کنند چرا راستش را گفتی؟
خداوند می پرسد صدق پیش من اصالت ندارد برای چه صادق بوده ای؟
پس خداوند از ما صدق نمی خواهد ، مصلحت می خواهد.
فطرت گول میخورد. فکر می کند صداقت را دوست دارد.
ما صداقت را دوست نداریم ، مصلحت را دوست داریم.
صداقت را هم به خاطر مصلحت دوست داریم.
چون عمدتاً مصلحت با صداقت تأمین می شود.
ببینید ما قصد نداریم زیر آب راستگویی را بزنیم ، اما واقعیت این است حرف قرآن با صادقین است نه راستگویان.
صادق بودن با راستگو بودن فرق دارد؛
یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقینَ(توبه:۱۱۹)
«ای کسانیکه ایمان آورده اید از خدا بپرهیزید و همراه صادق باشید»
صدق چندین مرتبه دارد ؛
صدق گفتاری ، صدق رفتاری ، صدق وجودی و صدق شاکله ای.
آن چیزی که برای قرآن مهم است صدق شاکله ای است.
یعنی ؛ شما منطبق باشید با حقایق عالم.
در دعای ابوحمزه می فرماید؛
کَذَبَ العَادِلُونَ بِللَّهِ
«دروغ گفتند آنان که برای خداوند عدل و همانند گرفتند»
می گویند اصل دروغگویی بر این است که برای خدا شریک قائل باشیم. شما اگر مشرک بودی هر چقدر هم راست بگویی من تو را کاذب می دانم.
چرا که تو در افکارت دروغگویی و افکارت مطابق با واقعیت نیست.
فرهنگ قرآن این است.
اما متأسفانه دین را به ما اینطور یاد نمیدهند. دینی که به ما یاد میدهند در آخر تمدن غرب از آن برمی آید.
این جاست که کسی با نگاه سطحی می گوید ؛رفتم به غرب ، اسلام را ديدم ، ولي مسلمان نديدم ، برگشتم به شرق مسلمان ديدم اما اسلام نديدم.
علامه در کتاب المیزان این جمله را نقد می کند و می گوید.
کسی که این جمله را گفته است اصلا اسلام را نفهمیده
است.
یکی از دوگانگی هایی که درست میکنند ، تضاد میان دین و دنیاست.
آیا واقعا بین این دو تضاد هست ؟
میشود با دین فقط آخرت را آباد کرد و دنیا را نه ؟!
در نگاه قرآن آباد کردن آخرت بدون آباد کردن دنیا اصلا معنا ندارد.
قران رسماً حرفش این است یا هر دو را داری یا هیچکدام را
رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الآخِرَةِ حَسَنَةً (بقره:۲۰۱)
«پروردگارا، به ما در دنيا نيكى و در آخرت نيكى عطا كن»
در آیه قبل می گوید کسی که فقط یکی را بخواهد از دیگری محروم می شود نصیبی نمی برد؛
مَنْ يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ(بقره:۲۰۰)
«گویند: پروردگارا، ما را از نعمتهای دنیا بهرهمند ساز؛ و آنان را از نعمت آخرت نصیبی نیست.»
🔔
@Aminikhaah_Media