بسم الله الرحمن الرحیم امام به معنای عام، در آینه ی عقل و دل من ای که این دلنوشته را می خوانی تو مپندار که وظیفه ی «امام»، صرفاً اداره ی امور جامعه است، بلکه او، شخصیت ارزشمندی است که: ۱- وجود ناسوتی اش، نیازهای جامعه ی بشر را تأمین می کند ۲- وجود ملکوتی اش، فرشتگان عالَم مثال و ملکوت را راهنمایی می نماید ۳- وجود جبروتی اش، حاملان عرش (سکان ملأ اعلا) را به کمال شایسته شان دعوت می کند امام را می شناسی؟ برایت می گویم همو که در ایفای وظیفه ی خود، دچار غفلت و سهو و نسیان نمی گردد همو‌ که در انجام وظایف فردی خویش، نه گِرد گناه می گردد و نه گَرد گناه، چهره ی جان او را آلوده می سازد همو که نه دستش آلوده به گناه می گردد، و نه تصمیم گناه از دلش می گذرد همو که حتی اندیشه اش نیز از خطا و اشتباه مصون و محفوظ است آری! امام، معصوم است و عصمت، از اسرار نهانی و نهایی انسان کامل است به همین برهان است که نصب و تعیین امام، بر عهده ی خدای عالم به غیب است خدا در قرآن (اسلام نوشته) تعیین و نصب امام را به خودش نسبت داده است، آنجا که فرمود: قال إنی جاعلک للناس اماما (بقره: ۱۲۴) خدا در قرآن (اسلام نوشته) امامت را «عهد خویش» می نامد و به همین دلیل است که «او» امامت را قابل دستیابی برای ظالمان نمی داند، آنجا که فرمود: لاینال عهدی الظالمین (بقره: ۱۲۴) آنان که عصمت را شرط امامت نمی دانند، امام را از «عرش امامت الهی» به «فرش خلافت بشری» تنزل داده اند و چه ظلم نابخشودنی و بزرگی! به همین دلیل است که پنداشته اند امام را می توان زیر سقف «سقیفه ی بنی ساعده» برگزید و «غدیر» را به فراموشی سپرد حکومت مبتنی بر عصمت امام، حکومت شایسته سالاری است، اما حکومت مبتنی بر سایر اندیشه ها، حکومتی است که ممکن است شایسته ها را «خانه نشین» کند و دیدی که پس از رحلت خاتم الانبیاء، اینگونه شد من از دهان تاریخ شنیدم که امام رضا (هشتمین اسلام مجسم) در خراسان فریاد می زد‌ که : الامام واحدُ دهرِه، لا یُدانیه احدٌ؛ امام، شخصیت منحصر به فرد روزگار خویش است و‌کسی با او همسنگ نیست سعد بن عبدالله قمی از امام مهدی پرسید که چرا مردم نمی توانند امامشان را خودشان برگزینند؟ امام مهدی از وی پرسید: منظور وی از امام، امام مصلح است یا امام مفسد؟ سعد گفت: مرادش امام مصلح است امام مهدی پرسید: آیا ممکن است مردم، کسی را برگزینند که مفسد باشد در حالیکه نمی دانند او در سر، اندیشه ی فساد دارد؟ سعد گفت: آری آن گاه امام مهدی فرمود: علتش همین است، با برهان بر تو ایراد گرفتم تا عقلت تسلیم این برهان شود بگذار متن حدیث را تبرکاً برایت بیاورم قلت: فأخبِرنی یا مولای! عن العلة التي تمنع القوم من اختيار امام أنفسهم؟ قال: مصلح أو مفسد؟ قلت: مصلح قال: فهل يجوز ان تقع خيرتهم علي المفسد، بعد أن لا يعلم أحدٍ ما يخطر ببال غيره من صلاح أو فساد؟ قلت: بلي قال: فهي العلة، أوردها لك ببرهان ينقاد به عقلك من از دهان تاریخ شنیدم که خاتم الانبیاء فرمود: «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية»؛ هر كس بميرد، در حالیکه امام زمان خود را نشناخته باشد، به «مرگ جاهلی» از دنیا رفته است ای که این دلنوشته را می خوانی! مرگ جاهلی، ثمره ی زندگی جاهلانه است می دانی چرا؟ برایت می گویم هر کس همانگونه می میرد که زندگی می کند مرگ، چشیدن عصاره ی زندگی است خدا در قرآن ( اسلام نوشته) در این باره می فرماید: «کل نفس ذائقة الموت»؛ یعنی هر کسی، طعم مرگ را می چشد (آل عمران: ۱۸۵) هر کسی در این دنیا، همچون نهال باروری است که میوه های آن را می چینند و عصاره ی آنها را در جامی می ریزند و در هنگام مرگ، به او می نوشانند آن که در دوران زندگی در این دنیا، برای جامعه ی خویش، درختی با میوه های گوارا بوده، عصاره ی چگونه زیستن خود را همچون شربتی شیرین می نوشد و آن که در دوران زیستنش در این جهان، برای جامعه ی خویش، درختی با میوه های تلخ بوده، عصاره ی چگونه زیستن خویش را همچون شربتی تلخ می نوشد فردوسی در شاهنامه، در این باره اینگونه می سراید: اگر بار خار است، خود کِشته ای وگر پرنیان است، خود رشته ای آدمی، همچون بافنده ی جامه است، اگر تار و پود بافته اش، حریر و استبرق باشد، محصول زیستنش بافته ای پرنیانی است که چون در هنگام مرگ بر تن کند، نرمی آن را احساس می کند و چنانچه تار و پود بافته اش، خار باشد، در هنگام مرگ، بستری پر از خار دارد مولانا، در دیوان شمس تبریزی، در این باره می سراید: چه آساید؟ به هر پهلو که گردد کسی کز خار سازد او نهالین و تو می دانی که «نهالین»، همان بستر و بالین را گویند آدمی، پس از مرگ، نه مجالی برای بازگشت و تجدید نظر دارد و نه امکانی برای فرصت خواستن برای تحصیل عمل صالح آری! «کما تعيشون تموتون و كما تموتون تبعثون» همانگونه که زندگی می کنید می‌میرید و همانگونه که می میرید مبعوث م