⚫️ یعقوب و یوسف😭 امروز برای عرض تسلیت خدمت یکی از بزرگان جبهه مقاومت بودیم. با اینکه حال مساعدی نداشتند ولی صحبتشان را با خاطره ای جانسوز شروع کردند. ایشان گفتند: "اوایل رهبری روزی سید عباس موسوی دبیر کلِ وقتِ حزب الله به حضرت آقا مراجعه کرده و درخواست میکنند که اجازه دهند سید (که آنموقع حدودا ۳٠ساله بود و در قم مشغول تحصیل) به لبنان رفته و به او در امر اداره حزب الله کمک کند ولی حضرت آقا مخالفت می فرمایند. بعد از مدتی مجددا سید عباس به محضر آقا رسیده و باز همین خواسته را مطرح کرده و این بار اصرار می کند فلذا حضرت آقا نیز مجاب شده و اجازه می دهند." نکته قابل توجه در نقل ایشان آنجایی بود که گفتند: "در آن زمان که سید حسن نصرالله طلبه جوانی بود و هنوز دبیر کل حزب الله هم نبود آقا در مورد رابطه خود و ایشان فرموده بودند: رابطه من با سیدحسن مثل رابطه یعقوب و یوسف است." در ادامه ایشان گفتند: "من کسی را ندیده ام تاکنون که تا این حد مطیع حضرت آقا و ذوب در ایشان باشند تا جایی که این اواخر وقتی با سید حسن صحبت میکردیم انگار که با صحبت میکنیم و البته آقا هم همیشه نگران جان ایشان بود." و من از امروز عصر دائم در این فکرم که چه ها کشیده است یعقوب از غروب جمعه که متوجه شد گرگ ها به یوسفش حمله برده اند تا ظهر شنبه ای که یقین پیدا کرد بی یوسف شده است! ما هنوز نمیفهمیم چه علمداری از دست داده ایم ولی هلهله گله کفتارها به گوش می رسد. اگر به هوش نباشیم حسین را به مقتل خواهند برد. عجیب است که او فرمان داده ولی زندگی ما همچنان عادیست! ✍امیر احتشام @Amirehtesham