💢 گاهی از تلويزيون يک فيلم‌هایی پخش می‌شود که من واقعاً متأسف می‌شوم! به نظر من می‌رسد مثل دو لبه يک قيچی است. گاهی يک فيلم غربی را پخش می‌کنند که تنعم و لذت و تصميم‌گيری و محاسبه در زندگی در آن موج می‌زند و تکنولوژی در آن حضور فعال دارد. سپس فيلمی که مربوط به جنوب ايران است پخش می‌کنند که در کنار نخل‌های خرما، يک پيرمردی تکه نانی را با ماست يا بدون ماست می‌خورد، با وضعی بسيار ساده و محدود که دچار مشکلات بسيار زيادی است و در حال زنبيل‌بافی است و برای رفيقش صحبت از رضايت و توکل به خدا می‌كند و از زندگی خوبی هم برخوردار است! اين کار نادرست است؛ زيرا اصلاً از درگيری با کفر و استکبار و آمادگی برای شهادت در اين فيلم حرف نمی‌زنند، بلکه اصل زندگی را به همين زنبيل‌بافی و نان خوردنش تفسير می‌کنند؛ يعنی اين مرد يك کارآمدی بسيار ساده دارد که کل رنج‌ها و بيماری‌ها و فقرهايش را نمی‌تواند به هيچ وجه علاج کند؛ ابداً هم به اينکه ريشه‌ی اين رنج‌ها چگونه پيدا شده و از کجا بر جامعه‌اش تحميل می‌شود اشراف ندارد! حضورش هم برای درگيری با رنج‌ها منحصر در زنبيل‌بافی است! جلوه‌ای که در اين‌جا از دين نشان داده می‌شود منزوی کردن فرد در يک محدوديت فردی و شخصی خاص است؛ آن هم با يک فشاری که حوائج اوليه خودش را هم نمی‌تواند برآورده کند و در همين حالت به وضعيت خودش دل‌خوش است. بله! گاهی بحث اين است که دين، انسان را مثل جناب سلمان به زنبيل‌بافی قانع بار می‌آورد، ولی با همت درگيری با بزرگترين قدرت‌ها و شناختن همه خوبی‌ها وهمه بدی‌ها و مقابله با بدی‌ها و طرفداری از خوبی‌ها. در اين فرض، جناب سلمان به‌دليل درگيری با زندگی جهانی، در زندگی فردی‌اش ضعيف و قانع است؛ زيرا اين را فدای آن کرده است، لذا چه مريض و يا سالم باشد يک عنصر کارآمد در مقياس تاريخ است؛ يک استاندارد است و يک شهر مثل مدائن را نظم می‌دهد؛ يک صحابی و يک شخصيتی است که در اکثر جنگ‌ها در درگيری با بدی حضور دارد؛ هرگز او را بدبخت نمی‌توان گفت بلکه او خوشبخت است. ولی کسی‌که خودش را به زندگی فردی محدود می‌کند و زندگی فردی‌اش هم بسيار ضعيف است و به نظرش می‌رسد که اول و آخر کارآمدی بشر همين است، اينگونه نيست. 🔰 مرحوم استاد سید منیرالدین حسینی الهاشمی ☑️ @AndisheMonir