Anti_liberal🚩
- - - ꧁بر مــــدار عشـــ♡ــــق꧂ - - - ✨♥️|| #پارت20 محمد گفت: «مگر چی شده؟» پيكر گفت: «دست از
- - - ꧁بر مــــدار عشـــ♡ــــق꧂ - - - ✨♥️|| محمد را چشم بسته به اتاقي بردند. او را روی يك صـندلی آهنـی نشـاندند،دستهايش را از پشت به صندلی بستند و سؤال و جواب شروع شد: ـ برای چی ميخواستی بروی عراق؟ ـ برای كار! ـ جاسوس كدام گروهی؟ برای كدام گروه کار میکنی؟ کونسـت هـا يـامذهبی ها؟ محمد مثل آدمهای ساده و از همـه جا بی خبر گفـت: «واالله،كـار و بـارم نميچرخيد. وضع زندگيم خراب بود. با كارگری هم كه نميتوانستم خـرج زن وبچهام را بدهم، ماشين قراضه ای هم كه داشتم فروختم. گفتم بـروم كمـی جـنس بياورم بفروشم بلكه...». بازجو با صدای نكرهاش فرياد زد: «داری ما را سياه ميكنی؟ اين چرنديات رابريز دور، ناكس! بخواهی دروغ سرهم كنی پوسـتت را میکنم جنـازه ات را می اندازم تو رودخانه، ميشوی خوراك كوسه ها!» محمد با همان لحن آرام گفت: «دروغم چیست آقا بروید،تحقیق کنید محضری هم كه ماشين را فروختم هست». بازجو با همان لحن تند گفت: «دِ بگو برای كدام گروه جاسوسی میکنی ميرفتی سراغ كی؟» ـ باور كنيد ميرفتم دنبال جنس.! 🍃 زندگینامه شهید محمد بروجردی♥️