•✵𖣔✨⊱سـلامبࢪابراهیـم⊰✨ 𖣔✵•
#پارت5
ورزش باستانی:
بارها ميديدم ابراهيم، با بچه هایی که نه ظاهر مذهبیداشــتند و نه به دنبال مسائل دينی بودند رفيق ميشــد. آنها را جذب ورزش ميکرد و به مرور به مسجد و هيئت ميكشاند.
يکی از آنها خيلی از بقيه بدتر بود. هميشــه از خوردن مشروب و کارهای خلافش ميگفت! اصلاچيزی از دين نميدانســت. نه نماز و نه روزه، به هيچ چيــز هم اهميت نميداد. حتی ميگفت: تا حالا هيچ جلســه مذهبی يا هيئت نرفته ام. به ابراهيم گفتم: آقا ابراهیم اينها کی هستند دنبال خودت ميياری!؟ با تعجب پرسيد: چطور،چيشده؟
گفتم: ديشــب اين پسر دنبال شما وارد هيئت شــد. بعد هم آمد وکنار من نشست. حاج آقا داشت صحبت ميکرد. از مظلوميت امام حسين وکارهای يزيد ميگفت.
اين پسرهم خيره خيره و با عصبانيت گوش ميکرد. وقتی چراغ ها خاموش شد. به جای اينکه اشك بريزه، مرتب فحش های ناجور به يزيد ميداد!!
ابراهيم داشت با تعجب گوش ميکرد. يكدفعه زد زير خنده. بعد هم گفت: عيبی نداره، اين پسر تا حالا هيئت نرفته و گريه نکرده. مطمئن باش با امام حسين که رفيق بشه تغيير ميكنه. ما هم اگر اين بچه ها رو مذهبی کنيم هنر کرديم.
دوستی ابراهيم با اين پسر به جايی رسيد که همه كارهای اشتباهش را کنار گذاشت. او يکی از بچه های خوب ورزشکار شد. چند ماه بعد و در يکی از روزهای عيد، همان پسر را ديدم. بعد از ورزش يک جعبه شيرينی خريد و پخش کرد.
بعدگفت: رفقا من مديون همه شما هستم، من مديون آقا ابراهیم هستم. از خدا خيلی ممنونم. من اگر با شما آشنا نشده بودم معلوم نبود الان کجا بودم و... .
مــا هم بــا تعجب نگاهش ميکرديم. بــا بچه ها آمديم بيــرون، توی راه به کارهای ابراهيم دقت ميکردم.
چقــدر زيبا يکی يکی بچه ها را جــذب ورزش ميکرد، بعد هم آنها را به مسجد و هيئت ميکشاند و به قول خودش می انداخت تو دامن امام حسين.
ياد حديث پيامبر به اميرالمؤمنين افتادم كه فرمودند: يا علی، اگر يک نفر به واسطه تو هدايت شود از آنچه آفتاب بر آن ميتابد بالاتر است.
راوی:جمعی از دوستان شهید
زنـدگۍنامھشهیـدابࢪاهیمهادۍ💜✨