دیدم‌بزرگ‌این‌کاروان‌یه‌گوشه‌نشسته‌داره‌اشک میریزه...یه‌دختری‌روپاهاش...چنگ‌میزنه‌روموها ونازداره‌میکنه دیدم‌یه‌آقایی‌هی‌بلندمیشه‌ولی‌میوفته‌پایین... مقتل‌خرابه‌روبرین‌بخونین...(: