💡آیا تلاقی قدرت‌ها در اروپای شرقی و دریای چین جنوبی خبر از آتشی بزرگ دارد؟ 🧩ضرب‌المثلی آفریقایی با این مضمون وجود دارد که وقتی دیدید شیر و خرس و روباه و کفتار و آهو همزمان و کنار هم می‌دوند یعنی جنگل آتش گرفته است. حال آیا وضعیت کنونی در هارتلند برّ قدیم و دو تلاقی‌گاه قدرت در آن (اروپای شرقی و دریای چین جنوبی) نیز خبر از آتشی بزرگ دارد؟ یا در اوج بیم و ناامیدی دودی سفید از میان این تردیدها و گمان‌ها به نشانۀ یافتن راه‌حلی مسالمت‌آمیزتر و برگزیدن تدبیری دگر بلند خواهد شد؟ یا دوباره مردان بزرگ اشتباهات بزرگی مرتکب خواهند شد؟ 🧩جنگ زشت‌ترین کردار انسان و جلوه‌ای مشمئزکننده از تمدن بشری است. شاید به همین دلیل است که این پدیدۀ شوم همواره با آتش مقایسه شده، هر دو مخاطراتی موحش و تقریباً غیرقابل مهار هستند که ممکن است با جرقه‌ای کوچک آغاز شوند. حال که صحبت از جنگ جهانی سوم است و بازار گمانه‌زنی و تحلیل داغ است و چشم همه به دو نقطۀ کانونی در برّ قدیم (اوکراین و تایوان) دوخته شده است. چه خوب است که از خود بپرسیم در این شرایط ما باید چه بکنیم؟ 🧩برای شروع شاید بهتر باشد به نقطه انفجاری آغاز جنگ بیندیشیم، برخلاف باور عموم، جنگ ادامۀ دیپلماسی نیست، بلکه جایگزین آن است وقتی در نیمه‌شبی مهتابی دیپلمات‌ها آچمز شده و با دست خالی و لب‌های آویخته به کشورهای متبوع‌شان باز می‌گردند، جنگ‌سالاران جانی دوباره می‌گیرند و سیاستمداران را با خود همنوا می‌سازند. جنگ همانند هر پدیدۀ پیچیدۀ دیگری جوانب مختلفی دارد و در دنیای کنونی ما مبدل به یک سوداگری شده است. این امر از انتخابات بزرگ‌ترین و مهم‌ترین دموکراسی‌ها تا نحوۀ ادامۀ حیات گروه‌های پلیدی چون داعش هویدا است. 🧩جنگ‌های بزرگ عواقب بزرگی هم دارند طبیعتاً از آنها اجتناب می‌شود، گویا هیچ کس – حتی برندگان اصلی نبردها – تمایل ندارد مسئولیت و بدنامی آغاز یک فاجعۀ تاریخی را بر عهده بگیرد و به همین دلیل است که چنین نبردهایی با انباشته شدن تنش و افزایش اصطکاک‌های ریز و درشت به نقطه‌ای می‌رسند که تنها یک اتفاق به ظاهر بی‌ربط و شاید نه چندان مهم، تقطه آغاز یک جنگ بزرگ و پرهیمنه می‌شود. به وضعیت اروپا در زمان آغاز دو جنگ جهانی در قرن گذشته بنگرید: ترور آرشیدوک فرانتس فردیناند، ولیعهد امپراتوری اتریش-مجارستان، توسط یک جوان ملی‌گرای صرب و کوتاه آمدن پاسیفیست‌های اروپایی در برابر مجموعه‌ای از حملات نظامی و معاهدات آلمان نازی برای جهان‌گشایی شخص آدولف هیتلر و ملتی که اسیر فاشیسم شده بودند. این دو نقطۀ آغازین را چگونه می‌توان خلاصه کرد؟ بهانه قرار دادن یک حادثه برای خروج از حالت آچمز و نرمش و تلاشی خوشبینانه برای ترمیم غرور ملتی که در انتهای جنگ قبلی لگدمال شده بودند. @Antiliberalism