•✵𖣔✨⊱سـلامبࢪابراهیـم⊰✨ 𖣔✵•
#قسمـت85
ظاهر ساده:
پرسيدم: لباست كو!؟ گفت: يكى از بچههای كرد از لباس من خوشش آمد.
من هم هديه دادم به او!
ســاعتش را هم به يك شخص ديگرداده بود. آن شخص ساعت را پرسيده
بود و ابراهيم ساعت را به او بخشيده بود! اين كارهاى ساده باعث شد بسيارى
از كردهــای محلی مجذوب اخلاق ابراهيم شــوند و به گروه اندرزگو ملحق
شــوند. ابراهيم در عين ســادگی ظاهر، به مســائل سياســی كاملا آگاه بود.
جريانات سياسی را هم خوب تحليل ميكرد.
مدتی پس از نصب تصاوير امام راحل و شهيد بهشتی در مقر، از طرف دفتر
فرماندهی كل قوا در غرب كشور كه زير نظر بنیصدر اداره ميشد دستور تعطيلی
و بستن آذوقه گروه صادر گرديد، اما فرمانده ارتش در آن منطقه اعلام كرد كه
حضور اين گروه در منطقه لازم است. تمامی حمالت ما توسط اين گروه طراحی و
اجرا ميشود. بعد از مدتی با پيگيریهای اين فرمانده، جلوی اين حركت گرفته شد.
يك روز صبح اعلام كردند كه بنیصدر قصد بازديد از كرمانشاه را دارد.
ابراهيم و جواد و چند نفر از بچهها به همراه حاج حسين عازم كرمانشاه شدند.
فرماندهان نظامی با ظاهری آراســته منتظر بنیصدر بودند. اما قيافه بچههای
اندرزگو جالب بود. با همان شلوار كردی و ظاهر هميشگى به استقبال بنیصدر
رفتند! هر چند هدفشــان چيز ديگرى بود. ميگفتند: ما ميخواهيم با اين آدم
صحبت كنيم و ببينيم با كدام بينش نظامی جنگ را اداره ميكند!
آن روز خيلی معطل شديم. در پايان هم اعلام كردند رئيس جمهور به علت
آسيب ديدن هليكوپتر به كرمانشاه نمیآيد.
مدتی بعد حضرت آيتالله خامنهای)حفظهالله( به كرمانشاه آمدند. ايشان در
آن زمان امام جمعه تهران بودنــد. ابراهيم تمام بچهها را به همراه خود آورد.
آنها با همان ظاهر ساده و بیآلايش با حضرت آقا ملاقات كردند و بعد هم
يكيك، ايشان را در آغوش گرفتند و روبوسی كردند.
راوی:جمعی از دوستان شهيد
زنـدگۍنامھشهیـدابࢪاهیمهادۍ💜✨
@Antiliberalism