•✵𖣔✨⊱سـلامبࢪابراهیـم⊰✨ 𖣔✵•
#پارت149
مجلس حضرت زهرا سلام الله علیها
در فتحالمبين وقتی ابراهيم مجروح شد، سريع او را به دزفول منتقل كرديم و در سالنی
كه مربوط به بهداری ارتش بود قرار داديم. مجروحين زيادی در آنجا بستری بودند.
ســالن بسيار شــلوغ بود. مجروحين آه و ناله ميكردند، هيچ كس آرامش
نداشت. بالاخره يک گوشهای را پيدا كرديم و ابراهيم را روی زمين خوابانديم.
پرستارها زخم گردن و پای ابراهيم را پانسمان كردند. در آن شرايط اعصاب
همه به هم ريخته بود، سر و صدای مجروحين بسيار زياد بود. ناگهان ابراهيم
با صدائي رسا شروع به خواندن كرد!
شــعر زيبايي در وصف حضرت زهرا سلام الله علیها خوانــد كه رمز عمليات هم نام
مقدس ايشــان بود. براي چند دقيقه سكوت عجيبی سالن را فرا گرفت! هيچ
مجروحی ناله نميكرد! گوئی همه چيز رديف و مرتب شده بود.
به هر طرف كه نگاه ميكردی آرامش موج ميزد! قطرات اشك بود كه از
چشمان مجروحين و پرستارها جاری ميشد، همه آرام شده بودند!
خواندن ابراهيم تمام شــد. يكی از خانم دكترها كه مســن تر از بقيه بود و
حجاب درستی هم نداشت جلو آمد. خيلی تحت تأثير قرار گرفته بود.
آهســته گفت: تو هم مثل پســرمی! فدای شــما جوونها! بعد نشست و سر
ابراهيم را بوســيد! قيافه ابراهيم ديدنی بود. گوشهايش سرخ شد. بعد هم از
خجالت ملافه را روی صورتش انداخت.
ابراهيم هميشه ميگفت: بعد از توكل به خدا، توسل به حضرات معصومين
مخصوصًا حضرت زهرا سلام الله علیها حلال مشكلات است.
٭٭٭
برای ملاقات ابراهيم رفته بوديم بيمارســتان نجميه. دور هم نشســته بوديم.
ابراهيم اجازه گرفت و شروع به خواندن روضه حضرت زهرا سلام الله علیها نمود. دو نفر
از پزشكان آمدند و از دور نگاهش ميكردند. باتعجب پرسيدم: چيزی شده!؟
گفتند: نه، ما در هواپيما همراه ايشان بوديم. مرتب از هوش ميرفت و به هوش
میآمد. اما درآن حال هم با صدايی زيبا در وصف حضرت مداحی ميكرد.
راوی: جمعی از دوستان شهید
زنـدگۍنامھشهیـدابࢪاهیمهادۍ💜✨
@Antiliberalism