﷽
♦️سؤال:
من میگویم که خدایی نیست و عالم هستی همینطوری به وجود آمده، شما ثابت کنید که خدا و خالقی هست؟
❇️پاسخ:
الف_انسان ابزار شناختی چون «عقل، قلب و حس» دارد. برخی از امور را با عقل میشناسد – مثل کلیه براهین عقلی چون برهان علیّت - برخی دیگر را با قلب (فطرت) میشناسد – مثل حبّ و بعض - و برخی دیگر را با حسّ یا تجربهی حسّی میشناسد – مثل کلیهی علوم تجربی. و هر مکتب یا ادعایی که یکی از ابزار شناخت را نفی کند، انسان را تجزیه و ناقص کرده و امکان شناخت صحیح و جامع را از او صلب مینماید.
ب_عقل: عقل حکم میکند که همهی عناصر این عالم از صفات پدیده برخوردارند و اولین صفت پدیده این است که «نبوده» و بعداً «پیدا» شده است. لذا نیاز به پدیدآورنده دارد و این سلسله باید به پدیدآورندهای برسد که دیگر خودش «پدیده» نباشد. یعنی همان «هستیِ» ازلی و ابدی. از همین مبحث نتیجهی عقلی به دست میآید که هر پدیدهای معلول است و هر معلولی برای پیدایشش نیازمند به علت است و سلسلهی علل باید به «علت غایی» برسد که دیگر خودش معلول نباشد. همینطور است برهان عقلی نظم. که هر نظمی ناظمی میخواهد تا برسد به ناظمی که خود دیگر منظم شدهی غیر نباشد. و همینطور است برهان حرکت، که هر حرکتی محرکی میخواهد تا برسد به محرکی که خودش دیگر حرکت نداشته باشد. و آن وجودی که خودش وجود بخش سایر موجودات است، نیازی به غیر ندارد، چون معلول و نیازمند نیست حرکت نمیکند (حرکت برای رفع نیاز و سیر رو به تکامل است) ... «هستی محض» است که به اسامی متفاوتی چون: الله، ربّ، خالق، خدا و ... خوانده میشود.
پ – قلب یا فطرت: وجود «حبّ و بغض» در آدمی و به اشکال متفاوت در سایر موجودات قابل انکار نیست. و همین حبّ و بغض است که موجب موضعگیری و حرکت موجودات و از جمله انسان میگردد. آن چه آدمی (با هر نوع از جهانبینی) بدان علاقه و محبت دارد، «کمال» است و آن چه از بیزار بوده و تنفر دارد، نقص و نیستی است. پس معلوم میگردد که «کمال» هست که آدمی به آن علاقمند میباشد.
@Antishobheh
«کمال» حدّی ندارد، چرا که اگر محدود شود، ناقص است و دیگر «کمال» به آن اطلاق نمیگردد. پس باید «کمال بیحدّ» که اصطلاحاً به آن «کمال مطلق» نیز گفته میشود وجود داشته باشد. به قول امام خمینی (ره): «عشق واقعی و عاشق واقعی، دلیل بر وجود معشوق واقعی است». حال کمالاتی که انسان عاشق آن است و به همین دلیل حرکت میکند تا به معشوق خود نزدیکتر شود را نام ببریم: حیات، علم، قدرت، زیبایی، غنا و توانگری، رأفت، رحمت، جود و ...، پس باید حی، علیم، قادر، جمیل، غنی، رئوف، رحیم، جواد و ... بی حدّ وجود داشته باشد. اینها همه اسمای الهی است. اسم یعنی نشانه و آن چه از کمال در عالم هستی میبینیم و میشناسیم، همه نشانههای اوست و اگر کسی عاشق نشانه شد، معلوم میشود که در اصل عاشق صاحب نشانه است.
ت – حس یا علوم تجربی: دقت شود که هر ابزار شناختی، فقط در حیطهی خود عمل مینماید و هم سنخ خود را میشناسد. لذا با حسّ یا علوم تجربی، نه خدا اثبات میگردد و نه نفی. چرا که برای اثباتش از طریق تجربه لازم میآید که بتواند خدا را مثل یک ماده تجزیه و ترکیب نماید و آن چه تجزیه و ترکیب گردد، محدود به حدود و ناقص است، پس خدا نیست. و برای نفی آن نیز لازم است تمامی عوالم هستی را با حسّ تجربه کند و ثابت کند که خدایی نیست. و آن نیز محال است. امام صادق (ع) به یک منکری که طبیعتگرا (تجربی) بود، از راه خودش وارد شد و پرسید: به اوج آسمانها رفتی یا میتوانی بروی؟ گفت: خیر. پرسید: به اعماق زمین رفتی یا میتوانی بروی؟ گفت: خیر. فرمود: پس چگونه [بر اساس تجربه] مدعی میشوی که خدایی نیست؟ شاید در اوج آسمانها و یا اعماق زمین خدایی باشد که تو ندیدی؟! به قول فلاسفه: «عدم الوجدان لا یدلّ علیٰ عدم الوجود» - یعنی «نشناختن یا ندیدن دلیل بر وجود نداشتن نیست».
دقت شود که کلیهی علوم تجربی نیز با استدلال عقلی اثبات یا نفی میشود. همین که میگوییم «علت» پیدایش آب، ترکیب اکسیژن و ئیدروژن در مقدار معین است، عناصرش مادی و تجربی است، اما جویایی علت و اثبات، کار عقل است.
http://www.x-shobhe.com/shobhe/2104.html
✅با آنتی شبهه آگاهانه بپذیریم👇
@Antishobheh